بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

منیژه هدایی

درباره

سن: ۲۶
ملیت: ايران
مذهب: بدون باور مذهبی
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: آذر ۱۳۶۱ — دی ۱۳۶۱
محل: زندان اوين، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: اتهام نامعلوم

ملاحظات

به سیاست، پزشکی، و منطق علاقمند بود و دوست داشت نظر آنهایی را که با او مخالف بودند جویا شود. او به شاخه دانشجویی پیکار پیوست و پست‌های رده بالایی به او تفویض شد.

اطلاعات در مورد زندگی و پیشینه خانم منیژه هدایی از طریق گفتگو با برادر وی به دست آمده است. نام خانم هدایی در ضمیمه شماره ۲٦۱ نشریه مجاهد، چاپ سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱٥ شهریور ۱۳٦٤ به چاپ رسیده است. این ضمیمه شامل فهرست ۱۲٠۲۸ نفری است که اعدام شده و یا در درگیری با قوای انتظامی جمهوری اسلامی کشته شده‌اند. آنها وابسته به گروه‌های سیاسی مخالف رژیم بوده‌اند. همچنین در لیست اعدام شدگان سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر، منتشر در سایت اندیشه و پیکار، نام و مشخصات خانم هدایی موجود است.

خانم هدایی در یک خانواده سیاسی پرورش یافت. پدر و مادرش تا قبل از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ در ارتباط با حزب توده فعالیت می‌کردند. مادرش حتی فعالیتش را تا سالها بعد از کودتا و مخفی شدن مبارزات حفظ کرده بود. بحث روی مسائل سیاسی، گوش دادن به اخبار رادیوهای مخالف در خانواده منیژه معمول بود.

منیژه دوره دبستان و سالهای اول دبیرستان را در آبادان، شهری که در آن متولد شده بود، گذراند. از بچگی علاقه مند به درس و تحصیل و معمولاً جزو شاگردهای ممتاز بود. (عکسی از دوران دبستان او موجود است که او را جزو شاگردهای ممتاز نشان می‌دهد.) او یک بار هم برنده اول مسابقات رادیوئی شد و از فرح پهلوی جایزه گرفت.

او سالهای آخر دبیرستان را در تهران گذراند. در این دوره به مسائل سیاسی بیشتر علاقه مند شد و در صف مخالفان حکومت پهلوی قرار گرفت. منیژه استعداد خوبی در دروس فنی داشت ولی رشته پزشکی را انتخاب کرد، چون فکر می‌کرد به عنوان پزشک بهتر می‌تواند به مردم خدمت کند. در سال ١٣٥٤ وارد دانشگاه تهران شد و در فعالیتهای دانشجویان مخالف حضور داشت. او بارها از طرف ساواک اخطار گرفته بود.

یکی از برنامه‌هایی که دانشجویان مخالف ترتیب می‌دادند، کوهنوردی بود. منیژه در این برنامه ها شرکت می‌کرد. در یکی از این برنامه ها در نوروز ١٣٥٥، گروه آنها، گروه کوهنوردی پزشکی دانشگاه تهران، در کوه‌های کرمان، دچار سانحه شد. برف ریزش کرد و چند دانشجو جانشان را از دست دادند. منیژه در این حادثه از ناحیه پا و کمر مجروح شد و بعد از درمان در بیمارستان، تا ماه ها ناچار بود با عصا راه برود.

منیژه هدایی ابتدا هوادار سازمان چریکهای فدائی خلق بود ولی همزمان با انقلاب ٥٧ به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر پیوست و از اعضای بسیار فعال این سازمان شد. او عضو مرکزی سازمان دانش آموزی و دانشجویی و پیش از دستگیری عضو مشاور مرکزیت این سازمان بود.

منیژه هدایی آدمی تئوریک و اهل منطق و استدلال بود. در بحثها برخوردش خیلی قوی بود. او اهل بحث و شنیدن نظر مخالفان خود بود. با اینکه در نظراتش آدمی بسیار رادیکال بود ولی در رفتارش با مردم بسیار انسانی برخورد می‌کرد. خصوصیت بارز منیژه این بود که می‌توانست مسائل زندگی و عاطفی دیگران را بفهمد.

سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر در سال ۱۳٥۷ از اعضای مارکسیست ـ لنینیست منشعب از سازمان مجاهدین خلق تشکیل شد. نفی مشی چریکی و نفی مشی حزب توده از اصول این تشکیلات بود. سازمان پیکار شوروی را «سوسیال امپریالیست» و چین را منحرف از اصول مارکسیسم - لنینیسم می‌دانست و با تمامی جناحهای رژیم جمهوری اسلامی مخالف بود. این سازمان با پیوستن بخش بزرگی از گروههای دیگر موسوم به «خط سه» به بزرگترین تشکیلات این جریان مبدل گشت. در سال ۱۳٦۰ سازمان پیکار دچار انشعابات درونی شد که همزمان بود با موج سرکوب گروه‌های مخالف رژیم. ضربات ناشی از این سرکوبها و انشعابات منجر به تلاشی تشکیلات و پراکندگی هواداران آن گردید به طوری که دیگر نتوانست به حیات سیاسی خود ادامه دهد.

دستگیری و بازداشت

خانم هدایی در ٢٢ بهمن ١٣٦٠ در منزل‌شان در تهران به همراه همسرش مسعود جیگاره‌ای، از رهبران باسابقه پیکار، دستگیر شد. همزمان تعداد زیادی از اعضا و کادرهای سازمان پیکار هم دستگیر شدند. خبر دستگیری آنها در اخبار رادیو و تلویزیون و در روزنامه‌های رسمی اعلام شد. دوره بازجوئی او در زندان ٣٠٠٠ که بعدها به زندان توحید تغییر نام یافت، صورت گرفت. (اسم این زندان قبل از انقلاب کمیته مشترک ضدخرابکاری بود و هم اکنون به موزه عبرت تبدیل شده است.) بعد از چند هفته منیژه هدایی به اوین منتقل شد.

طبق اطلاعات موجود، منیژه به شدت شکنجه شده بود. دو ماه بعد از دستگیری که زندانیان او را در حسینیه اوین دیدند، پاهایش باندپیچی بود و لنگان راه می‌رفت. شرح حضور جنجالی او در حسینیه اوین در فروردین ١٣٦١، شبی که حسین احمدی روحانی، از رهبران پیکار را به آنجا آورده بودند، در کتاب حقیقت ساده (ص ٦٠ و ٦١) آمده است. منیژه در آن شب در حضور دیگر زندانیان از مواضع خود دفاع کرد.

او یک بار در اواخر فروردین یا اوائل اردیبهشت ٦١ در اوین با مادرش ملاقات داشت. در این ملاقات او به مادرش گفته بود که حکمش اعدام است. در این ملاقات، منیژه مادرش را دلداری داده و از او خواسته بود که ایستادگی کند و ضعف نشان ندهد. بعد از آن ملاقات خبری از او نبود. مادر منیژه مرتب به لونا پارک، که نزدیک در سه راهی اوین بود، می‌رفت. آنجا مکانی بود که خانواده‌ها برای خبرگیری، ملاقات یا دادن پول و وسیله آنجا جمع می‌شدند. ولی به مادر هیچ خبری از دخترش نمی‌دادند. او اعتراض می‌کرد. چند بار او را برده بودند به داخل اوین و چند ساعتی برای ترساندن او را نگه داشته بودند.

منیژه قبل از دستگیری به مادرش گفته بود که باردار است. اما بر خانواده روشن نیست که چه بر سر بچه در شکم منیژه آمده است.

دادگاه

اطلاعی درباره جلسه یا جلسات دادگاه در دست نیست.

اتهامات

از اتهامات عنوان شده علیه خانم منیژه هدایی اطلاعی در دست نیست.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.

دفاعیات

منیژه هدایی چند هفته بعد از دستگیری در یک مصاحبه ویدئوی مواضع سیاسی خود را رد کرده بود. اما در زمان کوتاهی از این کار پشیمان شده و در حسینیه در حضور دیگر زندانیان این را اعلام کرده بود و تا زمانی که زنده بود از مواضعش به عنوان مارکسیست و مخالف دفاع می‌کرد.

حکم

از جزئیات این حکم و نیز تاریخ اعدام اطلاعی در دست نیست. منیژه هدایی حوالی آذر ١٣٦١ اعدام شد.

یک بار در حوالی آذر ماه ١٣٦١ یکی از مسئولین ملاقات اوین به مادر منیژه هدایی و خانواده‌های دیگر اطلاع داد که در روز معینی اسدالله لاجوردی، دادستان تهران و مدیر زندان اوین، با خانواده‌ها ملاقات دارد تا به سوالات آنها پاسخ دهد. مادر منیژه قصد داشت آن روز به اوین برود.

صبح آن روز، از اوین با منزل قبلی خانواده‌ هدایی در کرج تماس گرفتند ولی از آنجا که آنها اسباب کشی کرده بودند، به مستاجر که آن خانواده را می‌شناخت، اعدام منیژه هدایی و همسرش مسعود جیگاره‌ای را اطلاع دادند و از مستاجر خواستند که این خبر را به آنها برساند و بگوید که دیگر لازم نیست که به ملاقات لاجوردی به اوین بروند. مادر اما رفت و در آنجا در حضور همه خانواده‌ها به اعدام دختر و دامادش اعتراض کرد و گفت: برای چی آنها را اعدام کرده‌اید. آنها که آدم نکشته بودند. لاجوردی در پاسخ گفت: مستقیم نکشته‌اند ولی مدرسه تروریسم اداره می‌کردند. مادر هدایی از بچه در شکم دخترش پرسید و گفت که چه بر سر او آمده است. لاجوردی خشمگین شد و گفت: تو داری به پاسداران ما اتهام می‌زنی.

مادر منیژه را از همان جا دستگیر و به یکی از سلولهای ٢٠٩ بردند. او چند ماهی آنجا بود. در سلول وصیت نامه منیژه را به مادرش دادند که بخواند ولی اجازه ندادند که آن را با خودش داشته باشد. از محل دفن منیژه هدایی و همسرش مسعود جیگاره‌ای اطلاعی در دست نیست.

تصحیح و یا تکمیل کنید