یادبود امید
زنان و مردانی که با سرگذشتشان در این صفحه آشنا می شوید امروز شهروندان شهری خاموش اند که امید نام دارد. در این شهر قربانیان جبر و ستم از یاد و خاطره حیاتی دیگر یافته اند.
این جا شهروندان را اصل، نسب، مذهب، قومیت و ملیت های گوناگون است، با کردار و پندارهای گوناگون و گاه متضاد. اما پیوندشان را درامید انسانیت و حقوق طبیعی شان قوام می بخشد. دلیل اشتراکشان در شهروندی این است که هر کدام یک روز به بیداد و نامردمی از حق حیات محروم شده اند. و آن روزکه سرنوشتی به تباهی کشیده می شد، زندگی خانواده ای متلاشی می گردید و دردی توصیف ناپذیر بر آنان تحمیل می شد، این همه را جهان دورادور نظاره می کرد.
مجید کمالی…
صبح زود در یزد، شهری که تمام عمرش در آن زندگی کرده بود، بازداشت شد. رابطه او با اعتراضات انتخاباتی فقط در باور "نیروهای امنیتی" ثابت شده بود.
ساسان آل کنعان…
در اوایل دهه ۱۳۸۰ اوضاع در کردستان ایران چندان آرام نبود. بعضی از دوستان آقای آلکنعان مخالف رژیم بودند. مادرش هرآنچه در توان داشت برای حفظ امنیت او انجام داد.
حامد احمدی…
حامد احمدی:۴۵ بار سراغ مرگ رفتیم. ۴۵ بار با زندگی خداحافظی کردیم. کی میتونه بفهمه ۴۵ بار مردن یعنی چی؟ کی میتونه بفهمه ۴۵ شب سر به بالش گذاشتن با این خیال که شب آخر است یعنی چی؟