یادبود امید
زنان و مردانی که با سرگذشتشان در این صفحه آشنا می شوید امروز شهروندان شهری خاموش اند که امید نام دارد. در این شهر قربانیان جبر و ستم از یاد و خاطره حیاتی دیگر یافته اند.
این جا شهروندان را اصل، نسب، مذهب، قومیت و ملیت های گوناگون است، با کردار و پندارهای گوناگون و گاه متضاد. اما پیوندشان را درامید انسانیت و حقوق طبیعی شان قوام می بخشد. دلیل اشتراکشان در شهروندی این است که هر کدام یک روز به بیداد و نامردمی از حق حیات محروم شده اند. و آن روزکه سرنوشتی به تباهی کشیده می شد، زندگی خانواده ای متلاشی می گردید و دردی توصیف ناپذیر بر آنان تحمیل می شد، این همه را جهان دورادور نظاره می کرد.
ابراهیم لطفاللهی میرهکی…
فقر و تبعیض را بهتر از آن می شناخت که بی تفاوت بماند. امیدش این بود که وکیل شود و با بی عدالتی مبارزه کند اما در بازداشتگاه اطلاعات سنندج برایش سرنوشت دیگری در نظر داشتند
جمشید سیاوشی…
آقای سیاوشی فردی امانتدار، مومن و خیر بود. او بارها به خاطر تبلیغ دین بهایی یا غارت اموالاش و تهدید جانش از سوی افراد متعصب، مهاجرت کرد و زندگیاش را از نو ساخت.
لقمان مرادی…
فردی مهربان، صبور و شوخ طبع بود. همبندیهای سابق و دوستانش او را فردی اهل مدارا، باتجربه، دنیا دیده و مسئولیتپذیری توصیف میکنند.