بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

فرشاد میرآفتاب

درباره

سن: ۲۶
ملیت: ايران
مذهب: بدون باور مذهبی
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۲۹ آذر ۱۳۶۰
محل: زندان اوين، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: نحوه اعدام نا‌مشخص
اتهامات: جرم ضد انقلاب نامشخص
سن در زمان ارتکاب جرم انتسابی: ۲۶

ملاحظات

اطلاعات مربوط به زندگی و اعدام خانم فرشاد میرآفتاب، از مصاحبۀ بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از نزدیکان ایشان (۲۷ آذر ۱۳۹۰) به دست آمده است.

خانم فرشاد میرآفتاب، فرزند حسین، در سال ١٣٣۴ در تهران متولد شد. او از کودکی بسیار باهوش و درس‌خوان بود. دیپلم متوسطه را در دبیرستان خوارزمی تهران با نمرات ممتاز گرفت و به عنوان دانشجوی بورسیه  دانشگاه امریکایی بیروت پذیرفته شد اما به دلیل آغاز جنگ در لبنان، تصمیم گرفت به امریکا برود. رشته مهندسی طراحی را در دانشگاه آیوا به پایان رساند و در آستانۀ انقلاب ، به ایران بازگشت. برای ادامۀ تحصیل در رشته شهرسازی، وارد دانشکده معماری دانشگاه تهران شد. خانم میرآفتاب با سیاسی شدن فضای جامعه، به هواداری از سازمان پیکار در راه آزادی طبقۀ کارگر به فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی پرداخت. پس از "انقلاب فرهنگی" و تعطیلی دانشگاه‌ها، در مؤسسۀ آموزش زبان سیمین، آموزگار زبان انگلیسی شد. او قلبی پُر مهر داشت و همواره در فکر کمک به محرومان جامعه بود. فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خانم میرآفتاب محدود می‌شد به سوادآموزی به بچه‌های محروم ورامین و نیز  فعالیت‌های تبلیغی در میان کارگران. خانم میرآفتاب در فکر ادامۀ تحصیل در خارج کشور بود. از دانشگاه سیاتل امریکا پذیرش گرفته بود و در تدارک مقدمات سفر بود و از آنجا که کسی از کار تدریس زبان انگلیسی او اطلاعی نداشت، روزش را در مؤسسه سپری می‌کرد. 

سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر در سال ۱۳۵۷ از اعضای مارکسیست لنینیست منشعب از سازمان مجاهدین خلق تشکیل شد. این سازمان با پیوستن بخش بزرگی از گروههای دیگر موسوم به "خط سه" به بزرگترین تشکیلات این جریان مبدل گشت. نفی مشی چریکی و نفی مشی حزب توده از اصول این تشکیلات بود. سازمان پیکار شوروی را "سوسیال امپریالیست" و چین را منحرف از اصول مارکسیسم-لنینیسم می‌دانست و با تمامی جناحهای رژیم جمهوری اسلامی مخالف بود. سرکوب خشن رژیم جمهوری اسلامی و انشعابات درونی سازمان پیکار در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ منجر به تلاشی تشکیلات و پراکندگی هواداران آن گردید. به طوری که دیگر نتوانست به حیات سیاسی خود ادامه دهد.

دستگیری و بازداشت

خانم میرآفتاب پس از دستگیری یکی از دوستانش در آبان‌ماه ۱۳۶۰، از اقامت در منزل خانوادگی خودداری کرد و شب‌ها را در اینجا و آنجا سپری می‌کرد. در جریان فعالیت‌های محدود سیاسی و اجتماعی‌اش با کارگر بیکاری آشنا شده بود که به کار سیاسی گرایش نشان می‌داد. او به یکی از همبندانش گفته بود که همین فرد محل کار او در مؤسسه را لو داد و باعث دستگیری‌اش شد. در تاریخ اول آذر ١٣۶٠ چند مأمور مسلح به مؤسسه سیمین می‌روند و از دفتر سراغ خانم میرآفتاب را می‌گیرند و او را از کلاس درس با خود می‌برند.

خانواده‌اش پس از دستگیری هیچ اطلاعی از محل بازداشت او نداشتند. او ۲۸ روز در زندان اوین بازداشت بود و در این مدت تنها تماسی که با خانواده داشت، شب قبل از اعدامش بود که توانست به رسم خداحافظی مکالمۀ کوتاهی با مادرش داشته باشد.

یکی از همبندانش پس از آزادی به خانواده گفته بود که فرشاد به شدت شکنجه شده است.

دادگاه

درباره جلسه یا جلسات دادگاه اطلاعی در دست نیست.

اتهامات

از اتهامات خانم فرشاد میرآفتاب اطلاعی در دست نیست. مصاحبه شونده از زبان یکی از همبندان او می‌گوید در زندان گفته می‌شد که یکی از حساب‌های بانکی سازمان پیکار به نام او بوده است.

در شرایطی که حداقل تضمین‌های دادرسی رعایت نمی شود و متهمان از یک محاکمه منصفانه محرومند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده می شود مسلم و قطعی نیست.

مدارک و شواهد

به گفتۀ مصاحبه شونده، از طرف مقامات مسئول، چه در دوران کوتاه بازداشت و چه حتا پس از اعدام خانم میرآفتاب، هیچ اشاره‌ای به مدارک یا شواهدی علیه او نکرده‌اند.

دفاعیات

مصاحبه شونده معتقد است که به احتمال زیاد اصولا دادگاهی تشکیل نشده تا او امکان دفاع از خود داشته باشد.

حکم

خانم فرشاد میرآفتاب در سحرگاه ٢٩ آذر ١٣۶٠ در زندان اوین تیرباران شد.

شب اعدام، به او اجازه دادند که تلفنی با مادرش خداحافظی کند. نامه‌ای هم  به خانواده‌اش نوشت که در برخی جاها خط خورده است. در این نامه که تاریخ ٢٨ آذر ماه دارد، ساعاتی پیش از اعدام نوشته شده و احتمالا برای رفع نگرانی خانواده، خطاب به آنان می‌گوید: "الان شب است و آخرین بار است که با شما صحبت می کنم"......"اینجا به من خوش گذشت. همه با هم بودیم و همیشه به یاد شما بودم". او ادامه می دهد: «... آخرین بار است که با شما صحبت می‌کنم. نمی‌دانید چه قدر دوستتان دارم. نمی‌دانید چه قدر آرزو داشتم یک بار دیگر شماها را می‌دیدم. ولی خواهش می‌کنم بعد از من خوش باشید، خواهش می‌کنم برای من عزاداری نکنید. من ناراحت نیستم، احساس می‌کنم با شما هستم. این نامه را از زندان اوین می‌نویسم و... [دو سطر خط خوردگی] در جایی با اشاره به عمر کوتاه خود می‌گوید: "اگرچه من ۲۶ سال زندگی کردم، ولی فکر کنید که از این ۲۶ سال خیلی استفاده کردم، واقعا آنچه دوست داشتم (... خط خورده)، آن را تلف نکردم".

پس از اعدام او، از زندان اوین به خانه‌اش زنگ می‌زنند و بدون هیچ مقدمه‌ به پدرش می‌گویند "بیا وسایل دخترت را ببر، ما اعدامش کردیم". جسد خانم میرآفتاب تحویل خانواده داده نشد، وسایل‌اش را همراه با شماره قبری در گورستان بهشت زهرا تحویل دادند.

تصحیح و یا تکمیل کنید