بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

شیرین مظاهری

درباره

سن: ۲۲
ملیت: ايران
مذهب: اسلام
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱۲ دی ۱۳۶۰
محل: زندان اوين، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: اتهام نامعلوم

ملاحظات

گزارش درباره خانم شیرین مظاهری را یک از همبندان وی در اوین در سال ١٣٦٠ از طریق پرکردن فرم الکترونیکی برای امید ارسال داشته است. نام خانم مظاهری همچنین در ضمیمه شماره ی ۲٦۱ نشریه مجاهد، سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳٦۴ نیز به چاپ رسیده است. این ضمیمه شامل فهرست ۱۲٠۲۸ نفر است که اکثراً وابسته به گروه‌های سیاسی مخالف رژیم بوده‌اند. این اشخاص از تاریخ ۳٠ خرداد ۱۳٦٠ تا زمان چاپ نشریه مجاهد اعدام شده و یا در درگیری با قوای انتظامی جمهوری اسلامی کشته شده‌اند.

خانم شیرین مظاهری، ٢٢ ساله و دانشجو بود. لاغراندام، چشم و موی سیاه و سیمایی زیبا داشت.

دستگیری و بازداشت

خانم مظاهری دراواخر آبان یا اوائل آذر ١٣٦٠ دستگیر شده و به اوین برده شد. اطلاعی در مورد جزئیات دستگیری او در دست نیست. وی در طول بازداشت از حق داشتن وکیل و ملاقات با خانواده محروم بود.

در هفته‌های اول دستگیری، خانم شیرین مظاهری را در راهروئی در کنار اتاقهای بازجوئی و شکنجه‌گاه نگه داشتند. پس از بازجوئی وی را به اتاق ٣ بند ٢٤٠ طبقه بالا فرستادند. در آن بند وی با خواهرش، که یک یا دو سال از وی جوانتر بود، هم‌اتاقی بود. پاهای شیرین در اثر شکنجه مجروح و باندپیچی بود. گاه خواهرش زیر بغل شیرین را می‌گرفت و او را در راهرو بند می‌گرداند. راهرو مملو از جمعیت بود. اما زندانیان با احترام برای دو خواهر راه باز می‌کردند. شیرین به سختی قادر به راه رفتن بود اما این کار کمک می‌کرد که ورم و زخم پاها ترمیم شود.

دادگاه

اطلاعی درباره جلسه یا جلسات دادگاه در دست نیست.

اتهامات

از اتهامات علیه خانم مظاهری اطلاعی در دست نیست.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.

دفاعیات

از دفاعیات خانم شیرین مظاهری اطلاعی در دست نیست.

حکم

بعد از ظهر روز ١٢ دی ١٣٦٠ نام خانم شیرین مظاهری را از بلندگو خواندند و دقایقی بعد وی را بردند. زندانیان بند ٤ بالا (بندی که خانم مظاهری در آنجا بود) حوالی ساعت ٩ شب، ابتدا صدای رگبار و سپس صدای تک تیرها را شنیدند. خواهر شیرین می‌دانست که او به اعدام محکوم شده و آن شب جزو تیرباران‌شدگان بوده است. او ساعتها گریه و فغان کرد. عزای خواهر به سرعت تبدیل به یک سوگ همگانی شد. این در شرایطی بود که عزاداری به هر نحوی در زندان ممنوع بود و توابها آن را به نگهبانان گزارش می‌دادند. از آن تاریخ به بعد محل تیرباران را به جای دیگری بردند؛ زندانیان دیگر بندرت صدای رگبارها را می‌شنیدند.

تصحیح و یا تکمیل کنید