بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

فرهاد صفاپور

درباره

سن: ۲۲
ملیت: ايران
مذهب: اسلام (شيعه)
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۵ مهر ۱۳۶۰
محل: اصفهان، استان اصفهان، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: قتل; قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی

ملاحظات

فرهاد صفاپور در وصیتنامه‌اش نوشت، تلاش‌های او و برادرش وظیفه ملی‌شان بوده است زیرا  "زندگی چیزی جز ایمان و جهاد نیست." 

اطلاعات درباره آقای فرهاد صفاپور، فرزند ایرج، از راه مصاحبه با برادر او به دست آمده است. خبر اعدام وی و برادرش مجید همراه با ٥١ نفر دیگر در اطلاعیه دفتر روابط عمومی دادستانی کل انقلاب درج و در روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۸ مهر ماه ۱۳٦۰ به چاپ رسید. نام او در ضمیمۀ شمارۀ ۲٦۱ نشریۀ مجاهد، چاپ سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱٥ شهریور ۱۳٦٤ منتشر شد. این ضمیمه شامل فهرست ۱۲٠۲۸ نفر است که اکثراً وابسته به گروه‌های سیاسی مخالف رژیم بوده‌اند. این اشخاص از تاریخ ۳٠ خرداد ۱۳٦٠ تا زمان چاپ نشریه مجاهد اعدام شده و یا در درگیری با قوای انتظامی جمهوری اسلامی کشته شده‌اند.

آقای صفاپور در سال ١٣٣٨ در اصفهان متولد شد. او دانشجوی سال سوم دندانپزشکی دانشگاه اصفهان بود. برادر او به یاد می‌آورد: «فرهاد با من بازی می‌کرد. مرا سرگرم می‌کرد... از بچگی، وقتی سوار ماشین می‌شدیم من را روی پاهایش می‌نشاند و اجازه کنترل فرمان ماشین را به من می‌داد... هر جا می‌رفتم با افتخار می‌گفتم که او داداش من است... پسر خیلی خوش‌رو، خوش‌قیافه و خوش‌برخوردی بود... هم من دوستش داشتم و هم دوستانم... ورزشکار بود. خیلی شنا می‌کرد. و در سطح آماتور فوتبال بازی می‌کرد.» نماز می‌خواند ولی به اسلامی عقیده داشت که کاملاً با آن اسلامی که در اطرافش دیده می‌شد متفاوت بود (مصاحبه).

آقای صفاپور هوادار سازمان مجاهدین خلق بود. او در واحد تبلیغات این سازمان مشغول فعالیت بود. فعالیت سیاسی او موجب نگرانی والدینش شده بود. مدتی پیش از دستگیری برادر ١٦ ساله‌اش مجید در ٣٠ خرداد ١٣٦٠، پدر و مادرشان آوردن نشریه‌ها و اعلامیه‌های سیاسی را به خانه ممنوع کردند. پس از آن فرهاد و مجید اتاقی اجاره کردند و در آن ساکن شدند. پس از آن نیز، خانواده تلاش می‌کردند او را قانع کنند که از کار سیاسی منصرف بشود. پس از دستگیری برادرش مجید آنها می‌خواستند فرهاد را راضی کنند برای مدتی پنهان شود. به گفته برادرش: «آن زمان تمام دوستانش که کار سیاسی می‌کردند یکی یکی دستگیر می‌شدند. در آن زمان دستگیریهای وسیع و دسته جمعی انجام می‌گرفت. ماموران به خانه‌ها هجوم می‌بردند و هر کس آنجا بود را با خود می‌بردند.»

تظاهرات سی خرداد ماه ۱۳٦٠ در اعتراض به تهیه مقدمات عزل بنی‌صدر (رئیس جمهوری وقت) از طرف مجلس، رد صلاحیت کاندیداهای عضو سازمان مجاهدین خلق ایران و منع آنها از شرکت در امور سیاسی مملکت، و همچنین مخالفت آیت الله خمینی با هرگونه مذاکره و اصرار وی بر خلع سلاح شدن این سازمان صورت گرفت. سازمان مجاهدین خلق که تا آن زمان از رهبری آیت الله خمینی حمایت نموده و کوشش می‌کرد که در چارچوب نظام جدید فعالیت داشته باشد، موضع خود را تغییر داد و کوشید با به راه انداختن تظاهرات وسیع که در آن برخی از هوادارنش مسلح بودند رژیم را سرنگون و قدرت سیاسی را به دست بگیرد. سرکوب شدید تظاهرات ۳٠ خرداد، که منجر به کشته شدن ده‌ها نفر شد و موج دستگیریهای پس از آن، در واقع به تهاجمات نیروهای شبه نظامی و پاسداران به گروه‌ها و احزاب مستقل از حاکمیت که در ماه‌های قبل صورت گرفته بود، مشروعیت بخشید و با تشدید سرکوب به صورتی بی‌سابقه در تاریخ جمهوری اسلامی آن را به سیاست رسمی دولت تبدیل کرد.

دستگیری و بازداشت

پاسداران آقای صفاپور را در مرداد ماه سال ١٣٦٠ در خانه‌اش دستگیر شد. روزی که خانواده برای دیدن او به اتاق اجاره‌ای او رفتند، پاسداران مسلح در را برایشان باز کردند. آنها متوجه شدند که فرهاد بازداشت شده است؛ ولی ماموران دلیل دستگیری او را به خانواده اعلام نکردند. همچنین علی رغم مراجعه خانواده به مسئولین مختلف از جمله پاسگاه‌های پلیس و قرارگاه‌های سپاه پاسداران، آنها از محل حبس او هرگز مطلع نشدند.

یکی از دوستانش که دستگیر شده بود او را در زندان دیده بود، پس از آزادی به خانواده‌اش گفت که فرهاد در زندان سعی می‌کرد به او روحیه بدهد. طبق اطلاعات موجود، او در زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. در مدت حبس که حدود دو ماه طول کشید، او از داشتن هر گونه تماس با خارج از زندان محروم بود و هیچ ملاقاتی با خانواده نداشت.

دادگاه

بر اساس اطلاعیه روابط عمومی دادستانی کل انقلاب، آقای صفاپور در دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان محاکمه شد. خانوادۀ او از این محاکمه که تاریخش مشخص نیست بی‌خبر بودند.

اتهامات

روابط عمومی دادستانی کل انقلاب اتهامات جمعی آقای صفاپور و ٥٢ نفر دیگر از جمله برادرش مجید را چنین اعلام کرد: «اقدام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران، ترور قتل حمله به برادران سپاه و بسیج، حمله به خوابگاه بسیج، پرتاب کوکتل و سه راهی به اماکن عمومی، اتومبیل و مغازه افراد سپاه و بسیج و مردم حزب الهی». هیچ گونه اطلاعی درباره اتهام خاص وی در دست نیست.

در شرایطی که حداقل تضمین‌های دادرسی رعایت نمی‌شود و متهمین از یک محاکمه منصفانه محرومند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده می‌شود مسلم و قطعی نیست.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.

دفاعیات

از دفاعیات آقای صفاپور در دادگاه اطلاعی در دست نیست. او از داشتن وکیل محروم بود. به گفته برادرش، او «هیچ وقت مسلح نبود و... کاملاً انسان صلح جویی بود. این در تربیت پدر و مادر ما به ما انتقال یافته بود». فرهاد و مجید پافشاری می‌کردند که فعالیت سیاسی مسالمت‌آمیزشان وظیفه آنها نسبت به خلق است.

حکم

دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان آقای فرهاد صفاپور را به مرگ محکوم کرد. او به همراه برادرش مجید و ٥١ نفر دیگر روز ٥ مهر ١٣٦٠ در اصفهان تیرباران شد.

نیمه شب روز بعد، دکتری که در پزشکی قانونی کار می‌کرد و اتفاقاً دوست پدر آقای صفاپور بود با یکی از خویشان آنها تماس گرفت و خبر اعدام فرهاد و مجید را به آنها داد. وی برگه فوت آنها را صادر کرد. خانواده پیکر او و برادرش را در گورستان شهر به خاک سپردند. آنها اجازه برگزاری مراسم عزاداری نداشتند.

از فرهاد وصیتنامه ای به دست خانواده رسیده که در آن نوشته است: «خطاب به پدر مادر خواهر و برادرانم. احساسی که الان دارم در کلمه نمی‌توانم بیان کنم. احساس پیوستن به الله. همگی‌تان را دوست دارم... ان الحیاة عقیدة و جهاد.» جمله آخر نقل قولی است از امام حسین به این معنا که همانا زندگی چیزی جز عقیده و جهاد نیست.

تصحیح و یا تکمیل کنید