بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

امیر نبوی

درباره

سن: ۲۷
ملیت: ايران
مذهب: بدون باور مذهبی
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱۳۶۶ — ۱۳۶۷
محل: ايران
نحوه کشته‌شدن: نحوه اعدام نا‌مشخص
اتهامات: جرم ضد انقلاب نامشخص
سن در زمان ارتکاب جرم انتسابی: ۲۰

ملاحظات

آقای امیر نبوی فرزند علی (سازمان رزم انقلابی برای آزادی طبقه کارگر)، یکی از قربانیان کشتار جمعی زندانیان سیاسی ۱۳۶۷ است. اکثر زندانیان اعدام شده از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران بودند. علاوه بر آن، گروه‌های مارکسیست لنینیستی مخالف جمهوری اسلامی مثل سازمان فدائیان خلق (اقلیت) و سازمان پیکار، اعضا و هواداران احزابی چون حزب توده و فدائیان خلق (اکثریت) که فعالیتی در مخالفت با جمهوری اسلامی نداشتند نیز از قربانیان این کشتار بودند. اطلاعات تکمیلی در مورد این کشتار به وسیله بنیاد برومند از خاطرات آیت‌الله منتظری، گزارش‌های سازمان‌های حقوق بشر و مصاحبه با خانواده‌ها و خاطرات شهود جمع‌آوری شده است. اطلاعات درباره‌ی آقای نبوی از طریق ارسال فرم الکترونیکی یکی از دوستان وی به بنیاد عبدالرحمن برومند (۲۵ شهریور ۱۴۰۰)، مصاحبه با یکی از هم بندی‌های او (۲۲ تیر ۱۴۰۱) و همچنین از طریق ایمیل یکی از دوستان وی (۸ مرداد ۲۰۲۲) به دست آمده است.

بر اساس اطلاعات موجود، آقای نبوی، ۲۷ ساله، متولد اهواز، مجرد و فرزند اول خانواده بود. پدر او ابتدا در کارخانه شیشه قزوین به کارگری مشغول شد و آقای نبوی در ۷ سالگی به همراه خانواده از اهواز به شهر قزوین مهاجرت کردند. پدر او پس از مدتی یک مغازه شیشه بری باز کرد که او برای کمک به خانواده روزانه بعد از پایان مدرسه در آنجا کار می‌کرد. او تا سال آخر دبیرستان در مدرسه رهنما در قزوین تحصیل کرد. او به ورزش رزمی نیز علاقه داشت. برادر او روحانی بود.

آقای نبوی فعالیت سیاسی خود را در دبیرستان در «کانون دانش‌آموزان پویا» از سال ۱۳۵۷  شروع کرد. در ادامه فعالیت خود به  سازمان «وحدت انقلابی»* پیوست و پس از بحران درونی این سازمان از جمله کسانی بود که در تشکیل سازمان «رزم انقلابی برای آزادی طبقه کارگر** شرکت داشت و عضو این سازمان بود. به گفته‌ی یکی از دوستانش: «او با توجه به جو سیاسی سال‌های ۵۶ و ۵۷ که راه مبارزه با مشی چریکی پررنگ تر بود از این روش پرهیز نمود و با جریاناتی که راه رهائی جامعه را از طریق رشد آگاهی طبقه کارگر و بدست گرفتن قدرت توسط طبقه کارگر دنبال می‌کردند، همکاری کرد.» فعالیت‌های سیاسی او بعد از انقلاب «تشکیل نمایشگاه‌های عکس، برپائی میز فروش کتاب، پخش اعلامیه‌های انقلابی، شعار نویسی و شرکت در تجمعات اعتراضی کارگران، دانشجویان و دانش آموزان طرفدار طبقه کارگر بود. او در برنامه کوهنوردی حضور فعال داشت.» (هم‌رزم او) او در میان دوستانش، به عنوان یک انقلابی پرکار و فعال، تاثیرگذار معروف بود. صدای گرم و خط زیبایی داشت.

او به دلیل فعالیت سیاسی علنی بارها مورد تهدید و آزار عوامل رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت. آنها خانواده‌اش را تحت فشار قرار می‌دادند که از فعالیت سیاسی او جلوگیری کنند. (هم‌رزم او) او در سال ۱۳۵۹ در هنگام برگزاری نمایشگاه کتاب دستگیر و به مدت ۲ ماه در زندان بود.

دستگیری و بازداشت

آقای نبوی به همراه یک نفر از همرزمانش در روز بیستم مرداد ۱۳۶۰ در محله‌ی هادی‌آباد قزوین (محله کارگر نشین) توسط پاسداران و ماموران کمیته محل در خانه‌شان دستگیر شد. این خانه از قبل لو رفته بود. ابتدا او را به قرارگاه سپاه پاسداران در خیابان نادری بردند و پس از بازجوئی به زندان چوبین‌در قزوین منتقل شد. او مدتی در بند ۲ زندان چوبین‌درو سپس بعد از انحلال این بند به بند سه و چهار همان زندان منتقل شد. به گفته هم‌بندی او: «همیشه با هم بودیم، در یک بند و در یک سلول، با هم صحبت می‌کردیم، باهم ورزش می‌کردیم، با هم غذا می‌خوردیم. با هم شبهای شعر برگزار می‌کردیم و امیر با آن صدای رسا و دلنشین خود زیباترین احساساتش را آواز می‌کرد.» و در ادامه می‌گوید: «در کنار مهربانی و صمیمیت یکی دیگر از ویژگی‌های بارز و زیبای او  اشتیاقش به گفتگو، تبادل نظر و شنیدن نظرات مخالف بود. بسیار اهل مطالعه، علاقه‌مند به شعر، ادبیات و عاری از تعصب و تنگ‌نظری‌های سیاسی رایج در آن زمانه بود. علی‌رغم تعلقات سیاسی متفاوت‌مانمرا، همانطور که من او را، او نیز مرا نزدیک‌ترین رفیق خود می‌دانست. امیر روشنفکری فرهیخته با رفتاری منطقی و متعادل بود. در جستجوی حقیقت بود و نه شیفته شخصیت و یا مسخ شده‌ی این گروه و مرام. در سال‌های زندان روی خود کار کرده و بسیار آموخته بود.»

در اواخر سال ۱۳۶۲ آقای نبوی را به همراه تعداد دیگری از هم‌رزمان و تعدادی از مجاهدین را به زندان گوهردشت تبعید کردند. اما بعد از یک سال او را دوباره به زندان چوبیندر قزوین برگرداندند. آقای نبوی به مدت ۷ سال در زندان بود.

آقای نبوی به دلیل این که خانواده او به ویژه مادرش تحت تاثیر تبلیغات رژیم بودند کمتر به ملاقات او می‌رفتند و با او تماس داشتند. 

یکی از هم‌بندی‌های آقای نبوی که در سال ۶۷ در زندان چوبی‌ندر قزوین بود، می‌گوید: «من یکی از شاهدان کشتار سراسری زندانیان سیاسی در سال ۶۷ هستم. واقعه خوفناکی که البته مقدمات آن برخلاف ادعای حکومتیان از اوایل سال ۱۳۶۶ به تدریج فراهم شده بود. چیزی که خود را در تفتیش‌های بی‌دلیل و مکرر بندهای زندانیان سیاسی، بازجویی‌های غیر منتظره، قطع بی‌دلیل ملاقات‌ها و ساعات هواخوری، جلوگیری از ورزش و بازی‌های گروهی، تشدید کنترل‌های شبانه، تهدید و تحقیر، مجازات‌های بی تناسب، حبس‌های مکرر انفرادی، انتقال به بند عقب‌ماندگان ذهنی (یا به قول خودشان «بند دیوانگان»)، ضرب و شتم‌های شدید به بهانه‌های مسخره و نیز پخش هدفمند شایعاتی که در زندان و خارج از زندان این باور را ایجاد کنند که گویا زندانیان سیاسی زندان چوبین‌در قزوین سلول‌های را به هم نقب زده‌اند، اسلحه جمع‌آوری کرده و در صدد انجام عملیاتی هستند. شایعاتی شدیدا مبالغه‌آمیز و بی‌اساس که البته آن زمان ما خود دلیل آن را به درستی نمی‌توانستیم تشخیص دهیم.»

دادگاه

دادگاه انقلاب اسلامی قزوین با یک قاضی و دادستان آقای نبوی را محاکمه کرد. او در این دادگاه از دسترسی به وکیل محروم بود. به گفته یکی از همبندی‌های او: «در سال ۶۷ دادگاه نیم‌بند بسان سال شصت در حد ده دقیقه بیشتر هم در کار نبود. تنها با چند سئوال کوتاه که بصورت تک تک در زندان صورت پذیرفت و هرگز هیچکدام تصور محاکمه مجدد را برای‌شان نداشت که پس از گذراندن بیش از ۷ سال از محکومیت دوره ۱۰ ساله دوباره محاکمه شوند.» و در ادامه می‌گوید: «بر اساس نظرات رفقای باقی‌مانده از جمع زندانیان تقریبا همه زندانیان بجز یک نفر که تواب بوده، در سر موضع خود بودند. آنجا نیز در یک دیدار {از طرف زندانبانان} کمتر از دو دقیقه که به عنوان بازدید در آستانه درب سلول‌های انفرادی صورت گرفته، سئوال‌هایی از زمان دستگیری‌ها و فرم هواداری آنها از تشکیلاتی که در زمان دستگیری بود، سئوال و بازجویی دیگری نداشتند که آن را تقریبا یک بازدید ساده تصور می‌کردند، نه محاکمه مجدد در دادگاهی سرپايی!! شواهد امر دال بر این است که رفقا و دوستان همچون چند سال قبل در زندان باید از دیدگاه‌های خود و هواداری از جریانات زمان دستگیری دفاع نمودند. در آن زمان اندک نتوانستند شرایط جدید را تحلیل نمایند که تنها با یک سئوال سرنوشت آنها می‌توانست تغییر نماید.» (هم‌رزم و هم‌بندی او)

بنابر شهادت برخی از زندانیان چپ که در جریان اعدام های  سال ۶۷ در برخی از زندان های کشور مورد محاکمه مجدد قرار گرفته اند ، پس از چند هفته بی خبری به دلیل قطع ملاقاتها، هواخوری، و اخبار رادیو و تلویزیون، در اوایل شهریور ماه  ۱۳۶۷، یک هیئت ویژه ۳ نفری، متشکل از یک قاضی شرع، نماینده‌ای از وزارت اطلاعات و دادستان در اتاقی در زندان در چند دقیقه پرسش‌هایی درباره مسلمان یا مارکسیست بودن و نمازخواندن زندانیان سیاسی و همچنین مسلمان بودن خانواده می پرسیدند و براساس جوابهای زندانیان آنها را به اعدام و یا خوردن شلاق برای نماز خواندن محکوم می کردند. مسئولان اطلاعی در مورد هدف هیئت از این سؤالات و عواقب جوابهایشان به زندانیان نداده بودند. به شهادت زندانیان، در طول تابستان ۱۳۶۷ در زندان های کشور تعداد زیادی از زندانیان چپ و هواداران مجاهدین خلق که به نظر هیئت سه نفره بر سر مواضع خود بودند اعدام شدند.

خانواده‌های قربانیان کشتار سال ۱۳۶۷ به محاکمات غیرعادلانه و غیرقانونی که به اعدام هزارها زندانی در ظرف چند ماه منجر شد، به شدت اعتراض کرده‌اند. در نامه‌ای که در سال ۱۳۶۷ به وزیر دادگستری وقت، حسن حبیبی نوشتند، سیاست رسمی پنهان کاری در رابطه با این اعدامها را به پرسش کشیده‌‌ و آن را دال بر غیر قانونی بودن اعدامها شمرده‌اند.  آنها یاد‌آور شده‌اند که اکثریت قریب به اتفاق قربانیان زندانیانی بودند که قبلاً در محاکم شرع به حبس محکوم شده بودند و در حال گذراندن دوران محکومیت خود و یا به پایان رساندن آن بودند.  این زندانیان دوباره دادگاهی شده و به سرعت به مرگ محکوم شدند.

اتهامات

اتهام آقای نبوی در دادگاه اول «ضدانقلاب» عنوان شد. اما از اتهامات او در دادگاه بعدی اطلاعی در دست نیست.

مقامات قضایی جمهوری اسلامی علناً اتهامی به قربانیان اعدام‌های جمعی سال ۶۷ وارد نکرده‌اند. بر اساس شهادت زندانیانی که در تابستان ۱۳۶۷ در زندانهای ایران بودند، سوالات هیئت سه نفره از زندانیان وابسته به سازمان های چپ در مورد عقایدشان بوده و آنها ، به اتهام «ضد مذهبی» بودن، تأکید بر عقایدشان و توبه نکردن، محکوم شدند. بستگان قربانیان در نامه خود به وزیر دادگستری و در نامه دیگری در سال ۱۳۸۱ به گزارشگر مخصوص سازمان ملل متحد که به ایران سفر کرده بود به اتهاماتی نظیر «ضد انقلاب، ضد دین، و ضد اسلام» و یا انتساب قربانیان «... به عملیات نظامی ...در مرزهای کشور»، که گویا اساس محکومیت عزیزان‌شان بوده اشاره نموده‌اند.

حکمی از آیت الله روح الله خمینی که در خاطرات حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبری در آن زمان، به چاپ رسیده است اظهارات خانواده‌های قربانیان را در رابطه با اتهامات وارده تأئید می‌کند. در این حکم آیت الله خمینی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به عنوان «منافقانی» یاد نموده که به اسلام اعتقاد ندارند و نوشته است: «کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند محارب و محکوم به اعدام می‌باشند.»

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه آقای نبوی نیست.

دفاعیات

از دفاعیات آقای نبوی در دادگاه اول اطلاعی در دست نیست.

حکم

دادگاه انقلاب اسلامی قزوین، آقای امیر نبوی را به ۱۰ سال زندان محکوم کرد. او در حالی که حال گذراندن محکومیت خود بود، در شهریور سال ۱۳۶۷ اعدام شد. از مکان این اعدام اطلاعی در دست نیست.

بنا بر تحقیقات بنیاد برومند، زندانیان چپ که در سال ۱۳۶۷ اعدام شدند، مرتد شناخته شده بودند. مسئولان زندان خبر اعدام این زندانیان را به همراه وسایلشان بعد از ماهها به خانواده آنها دادند ولی اجسادشان را به آنها تحویل ندادند. زندانیان در گورهای جمعی به خاک سپرده شده‌ و مقامات به خانواده زندانیان هشدار دادند که برای عزیزانشان مراسم سوگواری برگزار نکنند.

همبندی آقای نبوی که از اواسط سال ۱۳۶۴ تا ۶۷‌ با وی هم‌بند و هم سلولی بود، می‌گوید:«ما در این دوسال و اندی، تا شبی که  او را به قربانگاه بردند همیشه با هم بودیم، در یک بند و در یک سلول، با هم صحبت می‌کردیم،  باهم ورزش می‌کردیم، با هم غذا می‌خوردیم  و با هم شب‌های شعر برگزار می‌کردیم و امیر با آن صدای رسا و دلنشین خود زیباترین احساساتش را آواز می‌کرد.» (همبندی- ۲۲ تیر ۱۴۰۱)

او در ادامه درباره‌ی شبی می‌گوید که ۲ پاسدار عده‌ای از زندانیان از جمله آقای نبوی را از بند برای اعدام بردند: «هنگامی که هیئت مرگ در سال ۶۷ به زندان چوبین‌در آمد  و از امیر نبوی در مورد علت دستگیری‌اش پرسید، او برخلاف دیگر زندانیان علت دستگیری خود را نه ارتباط با یک گروه خاص بلکه ارتباط با گروه‌های مختلف سیاسی بیان کرد و در مقابل این سوال که  آیا مجاهدین هم  جزو این گروه‌ها محسوب می‌شوند پاسخ مثبت داد. در همین لحظه فرد سوال کننده به صحبت خود پایان داد و گفت کافیست! به احتمال قریب به یقین همین پاسخ کوتاه  امیر حکم اعدامش را رقم زده بود. و هنگامی که او تاکید کرد که ارتباط با احزاب سیاسی فقط اتهامی بوده که دادگاه به او زده و واقعیت ندارد. اما این دیگر برای هیئت مرگ اهمیتی نداشت و توجهی هم به آن نشان نداد، چون آنها ظاهرا فقط به جستجوی بهانه‌ای برای اعدام آمده بودند و نه دلیلی برای بخشش. و شاید هم می‌خواستند لااقل یک غیرمجاهد در میان اعدامیان باشند و امیر هم با آن پاسخ خود ناخواسته انتخاب آنان را راحت کرده بود. شبی که دو پاسدار به نام‌های ملکی و رشوند با لیستی شامل ۲۷ نام به بند آمدند، ملکی که برده‌ی رِئیس زندان یعنی آخوند خالقی بود و در خشونت و جهالت سرآمد دیگر پاسداران زندان شروع به خواندن اسامی کرد. و جالب اینکه نام هر دوی ما را صدا زد. از اینرو من هم مثل امیر و ۲۵ زندانی دیگر وسایلم را جمع و آماده رفتن شدم. البته  هیچ کس خبر نداشت که این اقدام برای چیست و این رفتن به کجاست. در بدترین حالت فکر می‌کردیم که حتما می‌خواهند ما را برای تنبیه به زندانی دیگر انتقال دهند، چیزی که  برای اکثر ما خوشایند هم بود، چون پس از سال‌ها مایل به یک نوع تغییر و تحول بودیم. {همبندی آقای نبوی به دلیل نبودن اسم او در لیست به بند برگردانده شد}. روز بعد ابتدا شنیدیم که شش نفر و در روزهای بعد شنیدیم که تمام کسانی را که صدا زده بودند، بلافاصله پس از پیچیدن به راهروی بغلی  بر سرشان کیسه‌هایی سیاه رنگ کردند، به بیابان‌های اطراف برده، به رگبار بسته و در گودالی دفن کرده‌اند.» (همبندی- ۲۲ تیر ۱۴۰۱)

به گفته یکی از هم‌بندی دیگر آقای نبوی: «از جمع ۲۷ زندانی در چوبین‌در، ۲۲ نفر که در میان آنها رفیق امیر نیز بود در تابستان ۶۷ به جوخه اعدام سپرده شدند. با توجه به اینکه او در این دوره در سلول انفرادی و بدون ملاقات بسر برده، از زمان و محل دقیق اعدام آنها اطلاعی در دسترس نیست و تنها پس از حدود چهار ماه که ملاقات اندک زندانی باقیمانده برقرار و آنها از سلول‌های انفرادی به بند عمومی آمدند از عمق فاجعه و اتفاق هولناک سایر زندانیان مطلع می‌شوند.»

از جزئیات این حکم اعدام اطلاعی در دست نیست ولی بنا به اطلاعات موجود زندانیان چپ که در سال ۱۳۶۷ اعدام شدند، مرتد شناخته شده بودند. مسئولان زندان خبر اعدام این زندانیان را به همراه وسائل‌شان بعد از ماه‌ها به خانواده آنها دادند ولی اجسادشان را به آنها ندادند. زندانیان در گورهای جمعی به خاک سپرده شده‌اند. مقامات به خانواده زندانیان هشدار دادند که برای عزیزانشان مراسم سوگواری برگزار نکنند.

هم بندان آقای نبوی از اعدام او با خبر شدند. خانواده‌ی او از محل به خاک سپردن وی اطلاعی در دست ندارند. از طرف دوستان او مراسمی در خفا برگزار شد.  

_________________________

*مبارزان راه آزادی طبقه کارگر، این سازمان در سال ۱۳۵۹ با ۱۰ گروه دیگر ائتلاف کرد و سازمان وحدت انقلابی برای آزادی طبقه کارگر را تشکیل دادند که این سازمان نیز بعد از مدتی دچار بحران شد و در سال ۱۳۶۰سازمان دیگری به نام «رزم انقلابی برای آزادی طبقه کارگر» تشکیل شد.

تصحیح و یا تکمیل کنید