بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

ریحانه جباری ملایری

درباره

سن: ۲۶
ملیت: ايران
مذهب: اسلام
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۳ آبان ۱۳۹۳
محل: کرج، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: حلق آویز
اتهامات: قتل

ملاحظات

ریحانه جباری ۱۹ساله، مستقل، بلند پرواز و شجاع بود. او می توانست طراحی مشهورباشد.

خبر اعدام خانم ریحانه جباری ملایری از سوی منابع متعدد از جمله ‌‌‌‌اطلاعیه روابط عمومی‌دادسرای عمومی‌و انقلاب تهران (۳ آبان ١٣٩٣)، فارس نیوز (۳ آبان ۱۳۹۳)، مصاحبه آقای خرمشاهی وکیل وی و مصاحبه مادر خانم جباری (بی‌بی‌سی ۳ آبان ۱۳۹۳) برگرفته شده است.

اطلاعات تکمیلی و جزئیات مربوط به پرونده از دلنوشته‌های خانم جباری (صفحه فیس‌بوکی نجات جان ریحانه جباری)،

نوشته‌های وکیل خانم جباری (وبلاگ و فیس‌بوک آقای مصطفائی)، مصاحبه مادر خانم جباری با بنیاد برومند، مصاحبه قاضی پرونده آقای تردست (پایگاه خبری رسانه قانون ٣ اردیبهشت ١٣٩٣)، و رسانه‌های مختلف از جمله روزنامه اعتماد (۲ آذر ۱۳۸۸)، ایسنا (٢ تیر ١٣٩٣)، خبرگزاری مهر(۶ اردیبهشت ۱۳۹۳)، خبرگزاری فارس (۶آبان ۱۳۹۳) و سایر منابع * برگرفته شده است.

خانم جباری متولد سال ۱۳۶۶ در تهران و فرزند اول یک خانواده پنج نفری بود. او دانشجوی ترم سوم رشته نرم افزار کامپیوتر بود و در یک شرکت طراحی و دکوراسیون به صورت نیمه وقت کار می‌کرد. به گفته نزدیکانش خانم جباری ذوق و استعداد هنری به خصوص در زمینه نقاشی و دکوراسیون داشت. قلم خوب از ویژگی‌های دیگر وی بود.

خانم جباری در بهار سال ۱۳۸۶ زمانیکه ۱۹ سال داشت با شخصی به نام آقای مرتضی عبدالعلی سربندی ۴۷ ساله، پزشک و عضو سابق وزارت اطلاعات در یک بستنی فروشی آشنا شد. این آشنایی در ۱۶ تیرماه ۱۳۸۶ زمانیکه این دو با هم به یک آپارتمان شخصی در خیابان میرداماد (تهران) رفته بودند، به درگیری بین‌شان و مضروب شدن دکتر سربندی توسط چاقو انجامید و بنا به اطلاعات موجود، ایشان دراثر خونریزی شدید فوت کرد.

بنا به اظهارات خانم جباری وی در آن روز با تصور اینکه آنجا یک مکان اداری است و برای دکوراسیون مطب به محل مورد نظر رفت، ولی متوجه شد آقای سربندی قصد تجاوز به او دارد و به همین دلیل در دفاع از خود وی را با ضربه چاقو از ناحیه کتف مجروح کرد و پس از صدا کردن آمبولانس از محل گریخت. ( دلنوشته‌های خانم جباری قسمت دوم)

اعتراض‌های بین‌المللی به اعدام خانم ریحانه جباری

چند سال پس از قطعی شدن رای دادگاه، پرونده خانم جباری رسانه‌ای شد و توجه بسیاری از نهادها وسازمان‌های بین‌المللی حقوق بشری را به خود جلب کرد.سازمان «عفو بین‌الملل» وگزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد دکتر احمد شهید به نقض آیین دادرسی در مورد ایشان اشاره کردند و روند بررسی پرونده خانم جباری را «ناعادلانه» دانسته و تلاش‌های زیادی برای جلوگیری از اعدام وی به عمل آوردند.سازمان «عفو بین‌الملل» پس از اعدام خانم جباری بیانه‌ای در این باره منتشر کرد و اعدام وی را «لکه خونین دیگری در سابقه حقوق‌بشر ایران» توصیف کرده و آن را محکوم نمود. (عفو بین‌الملل (متن انگلیسی) و بی‌بی‌سی فارسی ۳ آبان ۱۳۹۳)

مقامات امریکائی و آلمانی نیز ضمن ابراز تاسف از اعدام خانم جباری درمورد عادلانه بودن روند دادرسی دادگاه ایشان اظهار نگرانی کردند. (دویچه وله ۳ آبان ۱۳۹۳)

دستگیری و بازداشت

خانم جباری (پس از ردیابی تلفن همراهش) در نخستین ساعات بامداد ۱۷ تیر ۱۳۸۶ توسط دایره۱۰ اداره آگاهی شهرستان تهران دستگیر شد و به کلانتری ۱۰۴ عباس آباد و صبح روز بعد به اداره ۱۰ آگاهی درخیابان شاپور انتقال داده شد.

ماموران در بازرسی از منزل خانم جباری یک چاقو و یک مانتو و مقنعه خون‌آلود پیدا کردند. (بازپرس پرونده آقای شاملو، خبرگزاری مهر ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳)

بنا به اظهارات وکیل و مادرش، خانم جباری حدود دو ماه (ده روز اول در اداره دهم آگاهی شاپور و باقی در بند ۲۰۹ زندان اوین) بدون دسترسی به وکیل و خانواده در زندان انفرادی به سر برد. او از مهر ماه ۱۳۸۶ در بندهای مختلف زندان اوین محبوس بود تا سال ۱۳۹۰ که به زندان شهرری انتقال داده شد. خانم جباری در دیماه ۱۳۸۶ حدود ده روز به آگاهی شاپور منتقل شد و دوباره به زندان اوین برگشت.

او در این مدت مورد انواع شکنجه‌های روحی (تحقیر، توهین، ناسزا، تهدید به بازداشت خانواده و...) و جسمی‌(شلاق، سیلی، لگد و...) قرار گرفت ( دلنوشته‌های ریحانه جباری قسمت ۱و۲و۳و۴و۷ و سی‌ان‌ان انگلیسی ۲۵ اکتبر ۲۰۱۴).

در یکی از نامه‌هایش از زندان، خانم جباری در مورد رفتار بازجوهایش نوشت: «... مرد تپل سرم را به عقب کشید و مرد بی‌ریش چند سیلی در دو گوشم زد. چپ راست، چپ راست. و من اولین کتک واقعی را در زندگیم خوردم... توی پشتم چیزی حس کردم. باد کردن پوستم را حس کردم. و... تق.... پوستم شکافت... خواهرهای کوچکم را تصویر می‌کردم که مثل من جوجه... دستهایت را می‌بندند و پاهایت را. بعد مثل یک تکه لباس روی میله‌ای آویزان می‌کنند و با زانو توی شکمت می‌زنند...» ( دلنوشته‌های ریحانه جباری قسمت ۱و۲و۳و۴و۷)

بنا به اظهارات مادرش دو مامور وزارت اطلاعات از همان شب دستگیری در بازجویی از خانم جباری شرکت داشتند. به نقل از خانم جباری آن دو نفر به وی گفته بودند که از دادسرا نیستند. این دو و چند نفر دیگر در بازجویی و شکنجه خانم جباری شرکت داشتند:

« بازجویان وزارت اطلاعات از شب دستگیری یعنی بامداد ۱۷ تیر ۸۶ و در کلانتری عباس آباد از او بازجویی کردند. دو بازجوی اطلاعات که اسمشان را نمیدانم و ریحانه هم نمیدانست در بازرسی‌های منزلمان هم شرکت داشتند. این دو نفر به تناوب در تمام طول بازجویی‌های دوران آگاهی که ریحان را به دادسرای امور جنایی می‌آوردند حضور داشتند. بیشتر بازجویی‌ها توسط این دو و بدون حضور شاملو (بازپرس پرونده) صورت می‌گرفت. وقتی ریحانه به اوین منتقل شد این دونفر در آنجا هم حضور داشته و بازجویی را ادامه داده‌اند. ضرب و شتم و شکنجه‌های جسمی‌به جز این دو، توسط افراد دیگری که من ندیده‌ام نیز صورت گرفته. ریحانه در یکی از ملاقات‌ها در پایان سال ۸۹ برایم گفت که مردی به نام مومنی که گویا پست مهمی‌در حد ریاست داشته در اوین، شخصا به ضرب و شتم ریحان پرداخته. این فرد در فروردین ۹۰ ریحان را به مدت ۱۱ روز به انفرادی انداخته و با چشم بند و دست‌های از پشت بسته شده با چیزی که ریحان می‌گفت مثل کازیه روی میز کارمندان بوده توی سرش میزده. چهار روز فقط یک وعده غذایی داشته و در تمام مدت دستهایش از پشت بسته بوده و وقتی برای خوردن آن یک وعده غذا دستش را باز می‌کردند آنقدر درد داشته که از خیر خوردن می‌گذشته و یک زن مامور غذا را در دهانش می‌گذاشته.» (مادر خانم جباری- بنیاد برومند)

دادگاه

دادگاه خانم جباری در چند جلسه (حداقل شش جلسه) در شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد. جلسه اول و دوم دادگاه در ۲۳ و ۲۵ آذر ۱۳۸۷ به ریاست قاضی کوه‌کمره‌ای تشکیل شد. از جلسه سوم به بعد با اعلام اینکه قاضی کوه‌کمره‌ای به شهرستان منتقل شده است، جلسات دادگاه به ریاست قاضی تردست برگزارشد. (مصاحبه مادر خانم جباری با بنیاد برومند)

وکیل اصلی خانم جباری آقای محمد مصطفائی بود. ایشان در جلسات اول دادگاه با همکاری خانم شادی صدر از خانم جباری دفاع کردند. (مصاحبه آقای مصطفائی با صدای امریکا ۲۳ مهر۱۳۹۳، مصاحبه مادر خانم جباری با بنیاد برومند،۳ دی۱۳۹۳). در طول دادرسی، چندین وکیل به دلایل گوناگون، یکی پس از دیگری وکالت او را به عهده گرفتند.[i]

به گفته مادر خانم جباری، «دو وکیل آخر در هیچ دادگاهی شرکت نکردند و دادستانی پرونده را به هیچکدام از این وکلا تحویل نداد و اجازه مطالعه هم نداشتند» (ایسنا ٢ تیر١٣٩٣، تحقیقات بنیاد برومند). در اطلاعات موجود، به حضور شهودی که به نفع متهم در دادگاه شهادت داده باشند اشاره‌ای نشده است. بنا به اظهارات مادر خانم جباری، «چند نفر از جمله رئیس شرکتی که ریحان در آن کار می‌کرد و همکاران مرد و یا مشتری شرکت هم آمده بودند. این مردان توسط شاملو مورد بازجویی و حتی بازداشت قرار گرفته بودند که اعتراف کنند با ریحانه رابطه نامشروع داشته‌اند. در دادگاه از آنان سوال شد و آنها تکذیب کردند.» (مادر خانم جباری- بنیاد برومند دی ۱۳۹۳)

اتهامات

اتهام عنوان شده علیه خانم جباری «قتل عمد» بود. (دادسرای عمومی‌و انقلاب تهران ۳ آبان ۱۳۹۳)

مدارک و شواهد

مدارک و شواهد زیر از طرف دادستان علیه خانم جباری در دادگاه ارائه شد:

وجود یک عدد کارد آشپزخانه ۲۵ سانتی‌متری و روسری آغشته به خون در منزل خانم جباری و اعتراف وی به خریدن کارد و وارد کردن یک ضربه چاقو به کتف راست مقتول (مصاحبه بازپرس پرونده با خبرگزاری مهر۶ اردیبهشت ۱۳۹۳ و مصاحبه قاضی تردست با پایگاه خبری رسانه قانون ٣ اردیبهشت ١٣٩٣)

طبق اولین اظهارات رسمی‌بازپرس کشیک قتل شعبه اول دادسرای امور جنایی تهران، با توجه به اینکه ضربه از پشت وارد شده بود احتمال دفاع از ناموس کم بود. (ابتکار ۱۸ تیر ۱۳۸۶)

ضربه وارده به مقتول به‌علت نوک تیز بودن کارد وتیغه فولادی بلند آن کشنده بوده (مصاحبه قاضی تردست با پایگاه خبری رسانه قانون ٣ اردیبهشت ١٣٩٣)

سالم بودن قفل در ورودی آپارتمان که علائم یک ضربه جسم نوک تیز (احتمالاچاقو) بر روی آن مشخص بود دلیل بر قفل نبودن در و امکان خروج آسان خانم جباری از محل در صورت وجود خطر تجاوز از سوی مقتول (دادسرای عمومی‌و انقلاب تهران ۳ آبان ۱۳۹۳ و مصاحبه قاضی تردست با پایگاه خبری رسانه قانون ٣ اردیبهشت ١٣٩٣)

فرار خانم جباری از محل وقوع قتل و تعقیب وی توسط مقتول نشانه گناهکار بودن خانم جباری (دادسرای عمومی‌و انقلاب تهران ۳ آبان ۱۳۹۳)

ثابت نشدن ادعای خانم جباری در خصوص وجود داشتن فرد سومی‌به نام شیخی در زمان آشنایی با مقتول و یا در محل وقوع قتل

به باور قاضی پرونده آقای حسن تردست، رابطه خانم جباری با مقتول رابطه کاری نبوده و در نتیجه مسئله تجاوز منتفی است. قاضی برای اثبات نظریه خود به باکره نبودن متهم و رابطه نامشروعش با مدیر شرکتی که در آن کار می‌کرد اشاره کرد. قاضی تردست داشتن روحیه مردانه، خودشیفتگی، عدم ثبات شخصیتی، شرایط روحی، و رابطه ناهنجار خانم جباری با خانواده را دلیل و انگیزه وی برای قتل دانست. (مصاحبه قاضی تردست با پایگاه خبری رسانه قانون ٣ اردیبهشت ١٣٩٣)

پس از اعدام خانم جباری متن پیامک ارسالی وی در تاریخ ۱۳/۴/۱۳۸۶ به دوستش: «فکر کنم امشب بکشمش» از سوی منابع رسمی‌ایران مدرکی مبنی بر قصد قبلی ایشان برای قتل اعلام شد (دادسرای عمومی‌و انقلاب تهران ۳ آبان ۱۳۹۳) درصورتیکه قاضی پرونده در مصاحبه ٣ اردیبهشت ١٣٩٣ با خبرنگار پایگاه خبری قانون صراحتا عنوان کرده بود که منظور خانم جباری در این پیغام، پدرش بوده نه آقای دکتر سربندی: « شرایط روحی و روانی این خانم به گونه‌ای بوده که حتی تصور قتل پدر هم از وی می‌رفت چون حسب پرینت اس‌ام‌اس‌های تلفن وی با یکی از جوانانی که با وی رابطه نا‌مشروع داشت (نام اودر پرونده پیوست است) که حاوی لقب‌های قبیح وتوهین بسیار زشت به پدرش است. می‌گوید که (....) امشب به تیپ هم زدیم واین (...) را امشب می‌کشم. وقتی در مورد این پیامک این شخص سوال می‌کند ریحانه خانم جواب می‌دهد که پدرم هر وقت مست می‌کند مرا زیر کتک می‌گیرد» (مصاحبه قاضی تردست با پایگاه خبری رسانه قانون ٣ اردیبهشت ١٣٩٣)

دفاعیات

بنا بر اظهارات وکلای خانم جباری روند پرونده وی فاقد معیارهای دادرسی عادلانه بود. به اعتقاد آنها دلایل برای بیگناهی خانم جباری بسیار بیشتر و قوی‌تر از دلایل گناهکاری‌اش بود اما تمام ادعاهای درست و به جای اونادیده گرفته شد و دلایل طرف مقابل پررنگ جلوه داده شد. (فیس‌بوک شادی صدر۳ آبان ۱۳۹۳، محمد مصطفائی در مصاحبه با صدای امریکا ۳۱ فروردین ۱۳۹۳)

خانم ریحانه جباری از روز اول دستگیری تا لحظه اعدام همواره تاکید داشت که ضربه چاقو در دفاع از خود بوده است. او در نوشته‌های خود توضیح داده که در یکی از روزهای بهاری سال ۱۳۸۶ در یک بستنی فروشی، تلفنی با یکی از مشتری‌هایش درباره کار طراحی که برایش انجام داده بود صحبت می‌کرد که مقتول و شخصی که خود را مهندس شیخی معرفی کرد به وی گفتند که اتفاقی صحبت‌هایش را شنیده‌اند و از او خواستند که برای طراحی مطب مقتول به او مشاوره بدهد. آنها کارت شرکت طراحی خانم جباری را گرفتند و پس از چند بار ارتباط با وی، ساعت ۶ عصر روز شنبه ۱۶ تیرماه (۱۳۸۶) خانم جباری همراه با مقتول به محلی که قرار بود مطب شود رفتند.

روایت خانم جباری از مضروب شدن مقتول

بنا به دلنوشته‌های خانم جباری، پیش از رسیدن به محل، شیخی، شخص سوم که برای مدتی در ماشین با آنها بود، پیاده شده و دکتر سربندی نیز از داروخانه‌ای خرید کرد و سپس به آپارتمان مورد نظر رفتند. خانم جباری دنباله ماجرا را چنین شرح می‌دهد:

«طبقه پنجم. کنار آسانسور واحدی بود که با کلید دکتر باز شد. و من حیرت کردم. اینجا مکانی اداری نبود. محلی مسکونی و پر از غبار و گرد و خاک... هیچ نشانه‌ای از زندگی در آن نبود... در را باز گذاشتم. یک میز کنار در بود با چند صندلی. روی یک صندلی نشستم. نزدیکترین محل به در. گفت راحت باشم. و من راحت نبودم. گفت روسریم را در بیاورم و من ترسیدم. روی میز پر بود از اشیا. کاغذ و کلید و گوشی و لیوان و استندی با کارد و گلدان و کلی خرت و پرت دیگر. به پشت میز و آشپزخانه رفت.... با دولیوان آبمیوه برگشت. بلافاصله خودش نوشید. از گرما شکایت کرد. گفت من‌هم بخورم.... گفتم اول کار بعد آبمیوه. به سرعت پاشدم. رفتم و به اتاقها سر کشیدم... همه را روی کاغذ کشیدم و یادداشت کردم. برگشتم. همان لحظه از کنار سجاده به طرفم برگشت. روی کاناپه ملافه‌ای پهن شده بود. ذهنم قفل شده بود. دهانم خشک بود و راه گلویم همچنان بسته بود. چشمم به در خورد. بسته بود. روی صندلی نشستم. با کاغذهایم بازی کردم. نزدیک شده بود. یک بسته کوچک (کاندوم) درآورد. میدونی این چیه؟ می‌دانستم. دیگر ترس روحم را قبضه کرده بود. ایستادم. جلو آمد... خیس عرق بودم... به طرف در رفتم و دستگیره را چرخاندم باز نشد. با چشمهایش می‌خندید. کجا میخوای بری ؟ در قفله... گفت فقط زمانی میتونی از اینجا بری که من بخوام. روی پا بند نبودم... یقه‌ام را کشید. با دستم زیر دستش زدم. توی هوا دستم را گرفت و در حرکت دستها، حس کردم ناخنم چیزی را خراشید. تکه کوچکی از پوستش را زیر ناخنم حس می‌کردم. صورتش سرخ شده بود و نمی‌توانستم محل خراشیدگی را تشخیص دهم. هر دو دستش را دور بدنم حلقه کرد. تمام تنم در حلقه دستهایش گیر افتاده بود. با یک دستش کمرم و با دست دیگرش پشت موهایم را گرفت و سرم را به عقب کشید. کنار صورتش را به گونه‌ام چسباند و در گوشم دوباره نجوا کرد. هیچکس اینجا نیست. صداتو هیچکس نمی‌شنوه... از خودم بدم آمد. حتی نمی‌توانستم ناله‌ای بکنم. بازویم درد می‌کرد و گردنم گرفته بود...

در لحظه‌ای چشمم به چاقو خورد. تمام توانم را جمع کردم و جمله‌ای گفتم. ببین، بزار من برم. قول میدم به هیچکس نگم چی شده. اصلا فراموش می‌کنم. رهایم کرد و یک قدم عقب رفت. بری؟ کجا بری؟ آخرین تصمیم زندگی‌ام را گرفتم.... دیگر تسلیم نبودم. پریدم. چاقو در دستم بود... با تمسخر گفت میخوای منو بزنی؟... داد زد منو نگاه کن. با این میخوای منو بزنی؟.... با همه توان دویدم. داخل آشپزخانه... تراسی داشت... در را باز کردم.... از دیواره تراس خم شدم. خواستم بپرم... ترسیدم. برگشتم. جلوی تلویزیون و کنار سجاده بود. میخواستم دوباره به طرف در بروم. او زودتر از من جهید... قسمش دادم. تو مرد نماز خوانی هستی. تو رو به خدا بزار برم... از من بگذر. گفت چرا کولی بازی در میاری؟ چیه مگه ؟ گریه افتادم...جلو آمد. عقب رفتم. جلوتر. داد زدم میزنم.... داد زد... هیچ غلطی نمیتونی بکنی. گفتم برو عقب. نرفت... دوباره سه رخ شد. بزن... دستم را بالا بردم. یک نفس خیلی عمیق کشیدم. دستم را با همه تنم... پایین آوردم. برگشت... ناباورانه گفت منو زدی؟... چرخید و به طرف دیگر رفت. روی میز را با هول و سرعت گشتم... دنبال کلیدی می‌گشتم که شاید برای باز کردن در به کار بیاید. نبود... روی زمین نشسته بود. دستش را به پشتش گرفت و چاقو را کشید... چاقو را عقب برد و با محکمی‌به طرفم پرت کرد. جاخالی دادم. روی زمین افتاد. به سرعت خم شدم و برداشتم. داد زد... از زمین بلند شد. صندلی را برداشت و با قدرت به طرفم پرت کرد. صندلی با صدای وحشتناکی به زمین خورد... او خشمگین تر از قبل به طرفم آمد.... چاقو را با همه باقیمانده توانم به در کوبیدم.

صدای چرخش کلیدی از بیرون آمد و در باز شد... مهندس بود. شیخی... گفت اینجا چه خبره؟ جواب ندادم و فقط از در خارج شدم. دکمه آسانسور را زدم. صبر نکردم. حالا دونفر بودند و اگر دستشان به من می‌رسید، می‌مردم. از پله‌ها بالا رفتم. هفت یا هشت پله. صدای دکتر را شنیدم که در راه پله داد میزد. دزد دزد. و صدای رسیدن آسانسور. به سرعت پله‌ها را پایین آمدم و داخل آسانسور شدم. در آخرین لحظه بسته شدن در، شیخی را دیدم که پاکتی در دستش بود و از خانه خارج شد... وقتی به خود آمدم که توی خیابان بودم... شماره اورژانس را گرفتم. گفتم حادثه‌ای دراینجا رخ داده. روبروی فرمانداری و پلاک... چند دقیقه بعد آمبولانس رسید...»

خانم جباری هرگز شرح خود از ماجرا را مبنی بر اینکه مقتول قصد داشت به او تجاوز کند در هیچ مرحله از دوران بازداشتش چه در دوره بازجویی و قبل از داشتن وکیل و چه بعد از آن، تغییر نداد، اما نامتناقض بودن وی در شرح ماجرا هرگز کمکی به وی در دادگاه نکرد. در عوض دادگاه با استناد به گفتن اینکه پدرش ماشین تویوتا کمری خریده خانم متهم را «دروغگو» خواند. (مصاحبه قاضی تردست با پایگاه خبری رسانه قانون ٣ اردیبهشت ١٣٩٣)

برخی از کاستی‌های تحقیقات و شواهد اعمال نفوذ وزارت اطلاعات

بنا بر اظهارات مادر خانم جباری، چاقویی که خانم جباری با آن به کتف آقای سربندی ضربه وارد کرد توسط خانم جباری خریداری نشده بود و هیچ فروشنده‌ای هم وی را شناسایی نکرده بود. خانم جباری این موضوع را پس از انتقال به بند عمومی‌در اولین ملاقاتی که با خانواده داشت تاکید کرده بود که تحت فشار بازجویان مجبور شده اعتراف کند که چاقو را خودش خریداری کرده است. (مادر خانم جباری- بنیاد برومند، دی ۱۳۹۳)

بنا به اطلاعات موجود مقتول بعد از مضروب شدن از آپارتمان خارج شده و در راه پله‌ها فریاد زده «دزد، دزد.» و در همانجا از هوش رفته است. بنا به اظهارات وکلای خانم جباری هیچ گاه درباره آقای شیخی و نقش او در ماجرا و وجود یا عدم وجود اسناد و اوراقی که از محل مفقود شد تحقیقات کافی صورت نگرفت. ( دلنوشته‌های خانم جباری قسمت دوم، وبسایت آقای مصطفایی ٣١ فروردین ۱۳۹۳، فیس‌بوک شادی صدر ۳ آبان ۱۳۹۳)

موضوع خرید کاندوم و دارو از داروخانه توسط مقتول از دیگر مواردی بود که در پرونده خانم جباری کاملا نادیده گرفته شد. زیرا بازپرس و قاضی معتقد بودند که توقف مقتول جلوی داروخانه و خرید کاندوم و وارد شدن به منزل و نیز وجود دو لیوان نوشیدنی همگی بیانگر یک ارتباط روان بین یک زن و یک مرد است نه تجاوز. (مصاحبه قاضی تردست با پایگاه خبری رسانه قانون ٣ اردیبهشت ١٣٩٣، بند بیست صفحه ۲۳ دادنامه، فیس‌بوک محمد مصطفایی ۴ اردیبهشت ۱۳۹۳)

در یکی از آبمیوه‌هایی که در محل حادثه وجود داشت داروی دیفنوکسیلات کشف شد. دیفنوکسیلات از ترکیبات مرفین و خواب آور است و بسته به میزان آن، عوارضی چون سرگیجه، بی‌حسی و خواب‌آلودگی دارد. این مدرک در اثبات ادعای خانم جباری مبنی بر اینکه آقای سربندی قصد تجاوز جنسی داشته است، می‌توانست نقش محوری داشته باشد، درحالیکه قاضی و بازپرس پرونده خواب‌آور بودن آن را کاملا نادیده گرفته و بر مسهل بودن دارو تاکید کردند. در تحقیقات پرونده به این که قصد مقتول از ریختن این دارو در آبمیوه چه بوده اشاره نشد. (مصاحبه قاضی تردست با پایگاه خبری رسانه قانون ٣ اردیبهشت ١٣٩٣، وبسایت محمد مصطفایی٣١ فروردین ١٣٩٣)

بنا به گفته‌های خانم جباری درب وروی آپارتمان قفل بوده و با توجه به ضعف قوای جسمی‌خانم جباری در برابر مقتول، وی امکان ترک محل را در رویارویی با وی نداشته است. آثار چاقو و خون بر پشت در نشان از این دارد که حتی پس از مضروب کردن مقتول خانم جباری به سختی و پس از باز کردن در توسط آقای شیخی موفق به خروج از محل شده است. (روزنامه قدس ۲۸ آذر ۱۳۸۷، دلنوشته‌های ریحانه جباری قسمت دوم)

بنا به اظهارات وکیل خانم جباری ایشان در موقعیتی قرار داشته که امکان دسترسی به قوای دولتی و انتظامی‌نبوده است. مسلما مردی که قصد تجاوز به زنی را دارد به وی اجازه نخواهد داد که به پلیس تلفن کند. با استناد به وبسایت وکیل مدافع خانم جباری، «بنا به ماده ۶۱ قانون مجازات اسلامی، دفاع در برابر «تجاوز فعلی» یا «خطر قریب الوقوع» در صورت متناسب بودن با تجاوز و خطر، بیش از حد لازم نبودن و عدم امکان توسل به قوای دولتی، مشروع است.» دادگاه در صورتی دفاع مشروع را از خانم جباری نپذیرفت که همه شرایط دفاع مشروع در مورد وی صدق می‌کرد. «فراهم آوردن شرایط، از جمله خانه خلوت، کاندوم، ملافه روی کاناپه، درخواست برای درآوردن روسری، بستن در، بغل کردن ریحانه و گفتن اینکه راه خلاصی نداری، همه نشان‌دهنده این است که در‌صورت عدم دفاع، تجاوز فعلیت می‌یافته است» (وبسایت محمد مصطفایی٣١ فروردین ١٣٩٣)

بنا بر اظهارات وکلای خانم جباری، طبق نظر پزشکی قانونی علت فوت آقای سربندی خونریزی بود. بنابراین «علت تامه مرگ» خونریزی ناشی از درگیری بعد از خوردن چاقو و دیر رسیدن مقتول به بیمارستان بود نه صرفا ضربه چاقوی وارده توسط خانم جباری. بنابراین وارد آوردن تنها یک ضربه به کتف راست مقتول توسط خانم جباری در آن شرایط که احتمال تجاوز وجود داشت عملی بیش از حد لازم نبود و با خطری که وی را تهدید می‌کرد تناسب داشت. (وبسایت محمد مصطفایی‌ ٣١ فروردین ۱۳۹۳، مصاحبه خبرآنلاین با عبدالصمد خرمشاهی ۶ آبان ١٣٩٣)

دادگاه هرگز نتوانست انگیزه خانم جباری برای ارتکاب قتل را کشف کند با این حال دفاع مشروع را نپذیرفت. اگر انگیزه دفاع مشروع از نظر دادگاه مورد قبول نبود انگیزه خانم جباری از ارتکاب قتل چه بوده است؟ دادگاه تاکید داشت که رابطه آقای سربندی و خانم جباری رابطه کاری نبوده و آن دو به قصد برقراری رابطه جنسی به محل حادثه رفته‌اند. در حالیکه تمامی‌پیغام‌های رد و بدل شده بین این دو حاکی از یک رابطه رسمی‌و کاری بود، به همین دلیل قاضی برای اثبات رابطه نامشروع بین آن دو به پیغام‌های رد و بدل شده و ابراز علاقه خانم جباری به دوست پسرش ارجاع می‌دهد. (مصاحبه قاضی تردست با پایگاه خبری رسانه قانون ٣ اردیبهشت ١٣٩٣)

رفتار خانم جباری پس از فرار از آپارتمان نیز دال بر این است که قصد کشتن مقتول را نداشته و اقدامی‌برای از بین بردن شواهد نیز نکرده است. او در دفاع از خود یادآوری می‌کند که بعد از اینکه از آپارتمان خارج شد به اورژانس زنگ زد و تا رسیدن اورژانس در آنجا ماند تا مطمئن شود آقای سربندی به بیمارستان منتقل شده است و سپس تمامی‌مدارک قتل شامل چاقو و مانتو و روسری خونی را با خود به منزلش برد. در حالیکه اگر قتل را از قبل برنامه‌ریزی کرده بود باید تمامی‌مدارک از جمله چاقو و لباس خون آلود را از بین می‌برد و آثار تماس و پیامک‌های رد و بدل شده بین خود و آقای دکتر سربندی را از تلفن همراه مقتول و خودش حذف می‌کرد. ( دلنوشته‌های ریحانه جباری قسمت دوم)

مورد دیگری که در جریان پرونده به ضرر خانم جباری تمام شد عوض شدن قاضی پرونده در اواسط جریان دادرسی بود. قاضی کوه‌کمره‌ای قاضی اول پرونده معتقد بود که خانم جباری به علت سن کمش فریب ظاهر مقتول را خورده ولی مقتول که انسانی متدین و میانسال بوده نباید خود را در شرایط خلوت با زن نامحرم قرار می‌داده است واعلام کرد که دادگاه نیاز به بررسی دقیق‌تری در مورد پرونده دارد. اما درست از همان جلسه به بعد ایشان با قاضی دیگری جایگزین شد که تمام شواهد به نفع ریحانه را نادیده گرفت. ( دلنوشته‌های ریحانه جباری قسمت پنجم، مادر خانم جباری-بنیاد برومند)

آقای سربندی از اعضای سابق وزارت اطلاعات بود و به نظر می‌رسد که این موضوع روند رسیدگی به پرونده را تحت تاثیر قرار داد.

بنا به اظهارات وکلا و مادر خانم جباری در طول بازداشت وی افرادی از وزارت اطلاعات از او بازجویی کردند ولی صورتجلسات بازجویی آنها از پرونده حذف شده بود. در صفحه ۴ کیفرخواست صادره از سوی بازپرس پرونده، به معدوم شدن یک سی‌دی که محتوی تحقیقات و شنودها تا زمان بازداشت خانم جباری و اینکه این سی‌دی ادله جرم بوده اشاره شده است. در این سی‌دی ارتباط تلفنی مقتول با چند نفر دیگر و از جمله آقای شیخی وجود داشته. وکیل خانم جباری بر این باور بود که محتوای این سی‌دی حکایت از بی‌گناهی وی داشته است. (آقای مصطفایی- سازمان مدارای جهانی ٣١ فروردین ١٣٩٣ و صدای امریکا ۲۳ مهر ۱۳۹۳؛ مادر خانم جباری- بنیاد برومند؛ خانم شادی صدر، فیس‌بوک شخصی و بی‌بی‌سی فارسی ۱۴ دی ماه ۱۳۹۳)

حکم

در سال ۱۳۸۸ شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران خانم ریحانه جباری را به اتهام «قتل عمد» به «قصاص نفس» محکوم نمود. این حکم در مرداد ۱۳۸۹ به تایید شعبه ۲۷ دیوان عالی کشور رسید. در پاییز ۱۳۸۹ با درخواست وکیل خانم جباری و با پیوست دلایل شرعی، پرونده برای اعمال ماده ۱۸ به رئیس قوه قضاییه ارجاع شد و در نهایت در زمستان ۱۳۹۲ به تأیید ایشان رسید. (مصاحبه وکیل خانم جباری آقای خرمشاهی با خبرآنلاین ۶ آبان ١٣٩٣، مادر خانم جباری-بنیاد برومند دی ۱۳۹۳، ایسکانیوز ٢٣ مرداد ١٣٨٩)

در مخالفت با حکم قصاص خانم جباری کمپین‌های بین‌المللی برای جلوگیری از اعدام او آغاز شد. چهره‌هایی چون محمدرضا شجریان، گوگوش، اصغر فرهادی، بهزاد فراهانی، رخشان بنی‌اعتماد، پیمان معادی، بهاره رهنما، رضا کیانیان، و همینطور خانواده ناصر حجازی از خانواده مقتول تقاضای بخشش کردند.

حکم اعدام خانم جباری پیش از این چندین بار تا مرز اجرا پیش رفته بود ولی هر بار به دلایلی اجرا نشده بود. آخرین مورد ۷ مهر ۱۳۹۳ بود که خانم جباری برای اجرای حکم به زندان رجائی‌شهر انتقال داده شد ولی با اطلاع رسانی مادر خانم جباری ده‌ها نفر جلوی زندان رجائی‌شهر تجمع کرده و با دادن شعارهایی در حمایت از خانم جباری به این حکم اعتراض کردند. این موضوع سبب شد که او آن شب به زندان شهر‌ری باز‌گردانده شود. اعضای خانواده خانم جباری روز جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳ یک روز پیش از اجرای حکم برای آخرین بار با او ملاقات کردند.

خانم جباری بعد از هفت سال، در سحرگاه شنبه ۳ آبان ۱۳۹۳ در زندان رجائی‌شهر کرج به دار آویخته شد. محل اجرای حکم به اطلاع خانواده خانم جباری نرسید و تنها اولیای دم در محل اجرای حکم حضور یافتند. پسر بزرگ مقتول با کنار‌زدن صندلی از زیر پای خانم جباری به زندگی او پایان داد. او هنگام اعدام ۲۶ سال داشت.

.............................................................

* خبرگزاری فارس (۴ آذر ۱۳۸۶ و ۶ آبان ۱۳۹۳)، روزنامه ابتکار (١٨ تیر ١٣٨۶)، همشهری آنلاین (١٧ تیر ١٣٨۶)، مردمسالاری (١۴ آبان ١٣٨۶)، روزنامه قدس (٢۵و ۲۸ آذر ١٣٨٧)، دویچه وله (۳ آبان ۱۳۹۳)، ایرانیان انگلستان (۳۰ آذر ۱۳۸۷)، روزنامه اعتماد (۲ آذر ۱۳۸۸ و ۳۰ فروردین ۱۳۹۳)، ایسکانیوز (٢٣ مرداد ١٣٨٩)، سازمان عفو بین‌الملل (۲ آبان ۱۳۹۳)، کمپین بین‌المللی نه به اعدام (۴ آبان ۱۳۹۳)، خبرآنلاین (۶ آبان ١٣٩٣)، فیس‌بوک مادر خانم جباری، مصاحبه‌های مادر خانم جباری (تلویزیون من و تو ۳ و ۱۴ آبان ۱۳۹۳، فاکس نیوز ۳ آبان۱۳۹۳)، ایران گلوبال (۸ مهر ۱۳۹۳)، مصاحبه‌های وکیل خانم جباری (آقای مصطفائی) (صدای امریکا ۲۳ مهر ۱۳۹۳، صدای امریکا ۳۱ فروردین ۱۳۹۳ و ۱۶ آبان ۱۳۹۳، روبه رو۱۹ مهر ۱۳۹۳)، مصاحبه وکیل خانم جباری (آقای خرمشاهی) (خبرآنلاین۶ آبان ١٣٩٣)، ایسنا (٢٨ و ۲۶و ۲۵و ۲۴و ۲۲ فروردین ١٣٩٣،۳و۱۸ خرداد ١٣٩٣، ۹ مهر ۱۳۹۳)، حق زندگی (۱۸ آذر ۱۳۹۳)، فیس‌بوک شادی صدر (۳ آبان ۱۳۹۳)، مقاله شادی صدر (بی‌بی‌سی فارسی ۱۴ دی ۱۳۹۳).

[i] در یکی از جلسات دادگاه، آقای مصطفائی به دلیل اینکه در سفر بود وکالت را به آقای عبدالصمد خرمشاهی تفویض کرد، اما بعد از اینکه به ایران بازگشت دوباره وکالت خانم جباری را به عهده گرفت. بعد از مهاجرت آقای مصطفائی به خارج از کشور خانواده خانم جباری، آقای خرمشاهی را به عنوان وکیل دخترشان ابقا کردند. در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳ آقای محمدعلی جداری فروغی جانشین آقای خرمشاهی شد. از آنجایی که حکم از قبل قطعی شده بود‌ بیشتر تلاش‌های آقای جداری فروغی معطوف به جلب رضایت اولیای دم شد. در مهرماه ۱۳۹۳ خانم پریسا قنبری جانشین آقای فروغی شد.

 

تصحیح و یا تکمیل کنید