بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

مسیح فرهنگی

درباره

سن: ۶۹
ملیت: ايران
مذهب: بهائی
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۲ مرداد ۱۳۶۰
محل: زندان اوين، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: جرايم مذهبی; جاسوسی; جاسوسی يا فعاليت به نفع يک دولت بيگانه
سن در زمان ارتکاب جرم انتسابی: ۶۷

ملاحظات

اطلاعات مربوط به زندگی و اعدام آقای دکتر مسیح  فرهنگی از کتاب «زندگی نامه و شرح خدمات دکتر مسیح فرهنگی»  (زندگی‌نامه) حاوی بخش‌هایی از مصاحبه شفاهی خانم علویان در مورد خاطرات آقای دکتر فرهنگی از جمله فعالیت‌های مذهبی ایشان، دفتر خاطرات همسر او خانم قمرالملوک  سیف (فرهنگی)، و خاطرات دوستان بهائی و غیر‌بهائی، دختر و داماد، و همچنین همبندان ایشان در دوران بازداشت‌شان در زندان اوین است. این کتاب به اهتمام دختر دکتر مسیح فرهنگی، دکتر فرهنگ فرهنگی (جباری) گردآوری و در سال ٢٠١٧ میلادی (١٣٩۶) در اونتاریو کانادا منتشر شد. آقای مسیح فرهنگی یکی از ٢٠۶ نفری است که نامش در گزارش سال ١٩٩٩ (١٣٧٨) جامعه جهانی بهائی نیز منتشر شد. این گزارش تحت عنوان طرح مخفیانه ایران برای نابودی یک جامعه مذهبی که در مورد آزار اعضای جامعه بهائیان ایران در جمهوری اسلامی است لیستی از بهائیانی که از سال ١٣۵٧ کشته شده‌اند را دربر دارد. وب‌سایت "خانه اسناد بهائی ستیزی در ایران" (خانه اسناد بهائی ستیزی) منبع دیگری است که برای تدوین سرگذشت دکتر فرهنگی مورد استفاده قرار گرفته است.

نگاهی به وضعیت بهائیان در جمهوری اسلامی

جامعه بهائیان ایران که با بیش از حدود سیصد هزار عضو، یکی از پر‌شمارترین اقلیت‌های مذهبی کشور است، مدام تحت آزار و سرکوب نظام جمهوری اسلامی بوده و از اساسی‌ترین حقوق بشری محروم‌اند. قانون اساسی جمهوری اسلامی دین بهائی را به رسمیت نمی‌شناسد ومقامات کشور این دین را الحادی تلقی می‌کنند. در نتیجه بهائیان از حقوق رسمی یک اقلیت مذهبی برخوردار نیستند. آن‌ها نمی‌توانند مذهب‌شان را آشکار کنند، مراسم خود را به جا آورند و از قوانین شرعی خود درامور شخصی‌شان پیروی کنند. آن‌ها ازهرگونه فعالیت در عرصه عمومی منع شده‌اند و از حق اشتغال در ادارات دولتی یا وابسته به دولت محروم‌اند.*

مختصری از زندگی‌نامه دکتر مسیح فرهنگی

پدر آقای مسیح فرهنگی در جوانی به دین بهائی ایمان آورد و خود او در سن پانزده سالگی رسماً بهائی شد. او در سال ۱۳۱۶ از دانشکده پزشکی فارغ‌التحصیل شد و در سال ١٣١٧ ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو دختر، فرهنگ و شهلا و دو پسر فریبرز و شهباز است. همزمان با طبابت، دکتر فرهنگی از شخصیت‌ های فعال جامعۀ بهائیان ایران شد. او از اعضای مشاورین قاره ای ۵۸** بود که در محفل روحانی ملی*** ایران و عراق نیز خدمت کرده بود. (خانه اسناد بهائی ستیزی) دکتر فرهنگی در طول زندگی سفرهای بسیاری به گوشه کنار جهان برای تبلیغ دین بهائی کرده بود. او در زمانی که در شهر رشت طبابت می‌کرد، محبوب و به «دکتر یک نسخه» معروف شده بود، به این معنی که با اولین نسخه بیمارانش مداوا می‌شدند. به گفتۀ همسرش او از فقرا دستمزد دریافت نمی‌کرد و درخواست بیماران را برای معاینه در هر ‌ساعت و مکانی می‌پذیرفت (زندگی‌نامه ص.١٧٠). او اهل مطالعه و شوخ‌طبع بود. خط بسیار خوبی داشت، و به نقاشی علاقمند بود و آثار نقاشان بزرگ را کپی می‌کرد. دکتر فرهنگی همچنین عاشق شعر و ادب بود و خود نیز اشعاری می‌سرود (زندگی‌نامه ص.١٧۴-١٩٣).

در ماه‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت‌های اسلام گرا‌های متعصب بر علیه مسئولین جامعۀ بهائی تشدید شد. دکتر فرهنگی «که همیشه مورد احترام و محبت مردم گیلان بود گاهی در کوچه و خیابان تحت تعقیب جوانک‌های تبلیغاتی اسلامی بود و مورد بی‌احترامی آنان قرار می‌گرفت. حتی یک بار پسر یکی از معلمین فقه، در کوچه‌ای به صورت پدرم سیلی زد.» (زندگی نامه ص. ١٢٣) شکایت دکتر فرهنگی به شهربانی بی‌نتیجه بود. با تدوام فشار و آزار اسلام گرایان دکتر فرهنگی و همسرش تصمیم گرفتند مطب را بسته و زندگی خود را به تهران منتقل کنند.

به گفته خانم فرهنگی، خانواده‌شان امکان زندگی در خارج از ایران را داشتند ولی آقای فرهنگی ترجبح می‌داد که در خدمت هموطنان ایرانی‌اش باشد و همین‌کار را هم کرد حتی در زمانی که در زندان اوین بسر می‌برد. هم‌بندانی که بعد‌ها به ملاقات خانواده فرهنگی رفتند گزارش می‌دهند که آقای فرهنگی کمک بزرگی برای آنها و دیگر زندانیان بیمار و پریشان بودند. (زندگی‌نامه ص. ۱۲۳-۱۲۴، ۱۴۲-۱۴۴ و ۱۵۳) 

دستگیری و بازداشت

به روایت خانم فرهنگی که هنگام بازداشت در خانه حضور داشتند، ساعت ٨ شب روز ١٧ بهمن ١٣۵٨ (٧ فوریه ١٩٨٠) دو نفر که یکی از آنها اسلحه داشت زنگ در خانه را به صدا در آوردند و پس از این که خانم فرهنگی در را باز کردند به زور وارد خانه شدند و «ابتدا تلفن را قطع و دفترچه تلفن را برداشتند.» بعد دو مأمور دیگر به آنها پیوستند و آغاز به جستجوی خانه کردند. «همه‌ی چمدان‌ها را وسط اطاق خالی کردند. گویا در جستجوی پول و جواهر بودند. و دو نفر هم کتاب‌ها را از طبقه کتابخانه جمع کردند و در گونی ریختند.... آنچه به دستشان می‌رسید از قبیل دوربین عکاسی، ضبط صوت، رادیو، پول و جواهر را بر می‌داشتند و می‌بردند... به‌هرحال تا نیمه شب مشغول جمع‌آوری بودند.... بعد از اتمام کارها و جمع آوری کتب صورت مجلسی درست کردند و به دکتر گفتند امضاء کن. دکتر گفت «چه چیز را امضاء کنم نمی‌دانم شاید مواد مخدر در گونی انداخته باشید. و مرا متهم کنید.» پاسدار گونی را خالی کرد که نشان دهد چیزی اضافه نکرده است. پس از آن دکتر را با خودشان بردند. دکتر خداحافظی کرد و گفت «آرام باشید. حتی پاسدار را بوسید و رفتند»" (زندگی‌نامه ص. ١٢٩). در واقع بوسیدن پاسدار به این دلیل بود که او به یکی از افرادی که هنگام جستجوی خانه آقای فرهنگی به آنجا رسیده بود قول داده بود که از ایشان «مثل پدرخودش مواظبت کند» در پاسخ به این جمله بود که دکتر فرهنگی آن پاسدار را بوسیده بود.مأموران به خانواده نگفتند که دکتر فرهنگی را به کجا می‌برند. در روایت این بازداشت اشاره‌ای به حکم بازداشت نشده است. تا دو روز اطلاعی از محل بازداشت به خانواده داده نشده بود. بعد از دو روز آنها مطلع شدند که دکتر مسیح فرهنگی در زندان اوین در بازداشت است.

تا روز ١٨ اسفند، آقای فرهنگی در بازداشتگاه انفرادی و ممنوع الملاقات بود  ولی در این فاصله خانم ایشان توانسته بود لباس و سرپائی برای او بفرستد. روز ١٨ اسفند دکتر فرهنگی به بند ٢ زندان اوین منتقل شد و همسرش امکان یافت برای اولین بار با او ملاقات کند. به شهادت همسرش دکتر فرهنگی چنان تحت شکنجه روحی و جسمی ضعیف شده بود که توانایی ایستادن را از دست داده بود. بعد از اولین ملاقات، هر هفته روز یکشنبه خانم فرهنگی با همسرش بمدت ۱۵ دقیقه ملاقات داشت.

در ملاقات حضوری که به مناسبت عید نوروز داده شده بود، و بدون حضور مأموران صورت گرفت، آقای دکتر فرهنگی گفته بود، بازجوی او همان پاسداری بود که قول خوش رفتاری با او را داده بود. بازجویی دو روزی به طول انجامیده بود و دکتر فرهنگی در طول بازجویی رو به دیوار و با چشمبند بود. «سؤالات مفصل به عنوان جاسوس بین‌المللی، ارتباط با اسرائیل، ارتباط با آمریکا همان سؤالاتی که از همه می‌کردند.» بعد از اولین بازجویی‌ها آقای فرهنگی را چشم بسته به اطاق دیگری بردند. در آن اطاق عده‌ای نشسته بودند که به او گفتند او در زندان اوین است. «بعد آمدند مرا به سلول انفرادی در زیر زمین محلی بدون هوا و تاریک که فقط یک پنجره کوچک داشت بردند.»(زندگی‌نامه ص. ١٣٣-١٣۴)

همسر آقای فرهنگی به نقل از او می‌گوید که در سلول انفرادی یک‌بار به علـت این که برای نیاز فوری به دستشویی بعد از چهار ساعت فریاد کشیده و کمک خواسته بود، پاسدار او را مورد ضرب و شتم قرار داده بود. بعد از پانزده روز دکتر فرهنگی به بند عمومی منتقل شده بود ولی به علت این که با صدای بلند مناجات کرده بود دوباره او را به انفرادی برگردانده بودند. (زندگی‌نامه ص. ١٣٣-١٣۴)

در خاطرات خانم فرهنگی جسته گریخته و بدون ذکر تاریخ به دو بازجویی دیگر نیز اشاره شده است. «در یکی از روزهای ملاقات دکتر به من گفت : امروز مرا برای بازپرسی بردند و ١۵۰ سؤال از من کردند تعدادی از سؤالها را نوشتم. پرسیدم بازپرس را شناختی؟ گفت نه چشمهایم را بسته بودند. نصف سؤالها را نوشته بودم و بقیه به روز بعد موکول شد. روز بعد مبتلا به آنفلوآنزا شدم و بعد از سه روز که حالم بهتر شد مرا دوباره بردند... بقیه سؤال‌ها را جواب نوشتم. از جمله پرسیدند به ارض اقدس هیچگاه سفر کردید گفتم یک‌بار برای زیارت و یک‌بار برای معالجه خانمم. بازپرس گفته بود که پرونده شما را زیر می‌گذارم که زود محاکمه نکنند.» (زندگی‌نامه ص. ١۴٩-١۵۰)

مقامات زندان از دکتر فرهنگی خواسته بودند که بیماران بند خود را تحت نظر پزشکی بگیرد. همسر ایشان دستگاه فشار خون دکتر را برای او به زندان برد و بعد از مذاکرات بسیار رئیس زندان اجازه داد که این دستگاه در اختیار او قرار گیرد. حتی برخی از پاسداران و خانواده‌هایشان نیز به دکتر فرهنگی رجوع می‌کردند. (زندگی‌نامه ص. ١٣۵)

همبند دیگری که در اطاق شماره ١ بند ٣ زندان اوین با دکتر فرهنگی بود به خانواده آقای فرهنگی گفته بود که چند بار دکتر فرهنگی را «اعدام مصنوعی» کرده بودند تا او را وادار به برگشتن از دینش کنند. (زندگی‌نامه ص. ١٣٨).

آقای فرهنگی در مجموع ۵۰۲ روز در بازداشت ماند.

دادگاه

اطلاع دقیقی درباره جلسه یا جلسات دادگاه در دست نیست. از روایت یکی از همبندان او چنین بر می‌آید که او را چند بار به حضور حاکم شرع برده بودند. به هر زندانی بهائی یکبار فرصت توبه می‌دادند. ولی دکتر فرهنگی را به علت احتیاجی که به او داشتند چندین بار برای توبه بردند ولی او به علت  اعتقاد قوی روحانی‌اش هیچگاه توبه نکرد. مشخص نیست که حاضر شدن در برابر حاکم شرع، به مثابه تشکیل دادگاه بود و آیا در این دادگاه دادستان نیز حضور داشت یا نه.  آقای فرهنگی از حق داشتن وکیل در تمام مراحل دادرسی محروم بود.

اتهامات

بنا به آنچه در زندگی‌نامه آقای فرهنگی آمده است در حکم کتبی صادره از دادگاه، اتهامات وارده به ایشان عبارت  بودند از: «عضویت در کادر رهبری و یکی از سران فعال تشکیلات صهیونیستی فرقه ضاله در قاره آسیا»، «جاسوسی به نفع صهیونیسم بین‌المللی»، «داشتن روابط اطلاعاتی با کشور صهیونیستی اشغالگر قدس»، «مسافرت‌های بسیار به بلاد مختلفه دنیا جهت گمراه کردن مردم مسلمان و جلب توجه فرقه ضاله و گزارش به حیفا»، «اقدام علیه نظام جمهوری اسلام» و «حمایت کامل از جنایات مفتضحانه رژیم اشغالگر قدس».

مدارک و شواهد

اطلاعی از مدارک و شواهدی که به دادگاه ارائه شده در دست نیست. با در نظر‌گرفتن نوع اتهامات وارده که دین و اعتقادات شخصی و فعالیت‌های مذهبی آقای فرهنگی را مجرمانه تلقی می کند،  احتمال می رود که گزارش بازجویی‌های دکتر فرهنگی که معتقدات دینی خود را نفی نکرده و فعالیت‌های خود را بر شمرده است به عنوان مدارک و شواهد در نظر گرفته شده باشد.  ‌در حکم صادره برای آقای فرهنگی به روابط ایشان با رهبر مذهب بهائیت اشاره می‌شود که به نظر می‌رسد فعالیت‌های مذهبی وی بعنوان مدرک علیه او استفاده شده باشد.

دفاعیات

از دفاعیات آقای فرهنگی اطلاعی در دست نیست، اما بنا به اظهارات نمایندگان جامعه بهائی، معتقدات دینی سبب اصلی بازداشت و دادگاهی شدن پیروان این مذهب است. اطلاعاتی که این نمایندگان در مورد هم‌کیشان خود کسب کرده اند حاکی از این است که معمولاً درخواست متهمان برای مطالعه پرونده رد می‌شود در دهۀ شصت زندانیان سیاسی و عقیدتی از خدمات وکیل محروم بودند.

نمایندگان جامعه بهائیان اتهاماتی از قبیل فعالیت سیاسی ضد انقلابی یا جاسوسی را که همواره در دادگاه‌ها به بهائیان وارد می شود تکذیب کرده و یادآوری می‌کنند که اصول اساسی دین‌شان وفاداری به حکومت و فرمانبرداری از آن را تکلیف شمرده و آ‌‌ن‌ها را از هرگونه دخالت در امور سیاسی منع می نماید. این منابع اضافه می کنند که جاسوسی برای اسرائیل نیز اتهامی است بی‌اساس که مبنای آن استقرار مرکز جهانی بهائیان در اسرائیل است. حال آن که این مرکز سال‌ها قبل از تأسیس دولت اسرائیل دراواخر قرن نوزدهم میلادی در آن‌جا دایر شده است.

حکم

«متن حکم دادگاه از طرف دادستان عالی جمهوری اسلامی» در زندگی‌نامه دکتر فرهنگی منتشر شده است (ص. ١۵٧). در این حکم، بدون تاریخ و امضای قاضی، آمده است که «مسیح فرهنگی ثابت، فرزند عبدالرحیم عضو کادر رهبری و یکی از سران فعال تشکیلات صهیونیستی فرقه ضاله در قاره آسیا» بر اساس اتهامات وارده «از مصادیق بارز مفسد فی‌الارض و محارب با خدا و باغی بر حکومت اسلامی شناخته شده و به اعدام محکوم گردید.» در آخرین ملاقات‌های دکتر فرهنگی هفته اول اردیبهشت و هفته اول خرداد، که همسر و خواهردکتر فرهنگی حضور داشته‌اند، او به آنها گفته بود که «کار من تمام است، دیگر فکر مرا نکنید، ناراحت نشوید.» ملاقات با زندانیان در هفته اول تیرماه تعطیل شده بود و خانواده‌ها از ورود به محوطۀ زندان اوین منع شده بودند. خانم فرهنگی در تماس تلفنی با پاسداری در داخل زندان دلیل منع ملاقات را می‌پرسد. آن پاسدار با عجله می‌گوید «دکتر و همه حالشان خوب است،» و سپس تلفن را قطع می‌کند. (زندگی‌نامه ص. ١۵١)

روز ٣ تیر ١٣۶٠ خبر اعدام آقای دکتر مسیح فرهنگی همراه با سه بهائی دیگر****، از رادیو دولتی جمهوری اسلامی ایران پخش شد. خانواده‌ها از پیش مطلع نشده و از حق دیدار آخر و وداع با عزیزانشان محروم شدند. ساعت ٨ صبح رادیو خبر اعدام ۴ نفر از سرسپردگان اسرائیل را اعلام کرد. بعد شروع به خواندن اسامی کرد... فرید، پوستچی، مسیح فرهنگی،… که دیگر چهارمی را نفهمیدم... من به اتفاق دامادم و دو نفر از دوستان به پزشکی قانونی رفتیم … به اطاقی راهنمائی شدیم که باید امضاء کرده و جسد را تحویل بگیریم ...عده زیادی حدود ١٠٠٠ نفر از بهائی وغیر‌بهائی به قبرستان گلستان جاوید آمده بودند. همان‌روز هر ۴ نفر بهائی به خاک سپرده شدند." (زندگی‌نامه ص. ١۵٢-١۵٣). در زندگی‌نامه عکسی از هنگام تحویل پیکر دکتر فرهنگی منتشر شده که در این عکس روی پا راست نام ایشان و "ضد اسلام" نوشته شده است. (زندگی‌نامه ص.١۵٧) چند روز پس از اعدام آقای دکتر مسیح فرهنگی همسر ایشان و یکی از دخترانش به شهر رشت مسافرت می‌کنند. در غیاب ایشان خانه ایشان در تهران مصادره می‌شود.

--------------------------------

* تبعیضات قانونی و عملی رایج، بهائیان را همواره در معرض سوء‌استفاده و اعمال خشونت قرار می‌دهد‌. و اگر چنانچه قربانی آزار و حمله شوند و مورد سرکوب قرار‌گیرند یا به قتل برسند، دادگاهی برای آن‌ها حق تظلم و دادخواهی قائل نیست. مقامات قضایی ایران با استناد به فتوا‌ی بعضی مراجع تقلید، که به موازات مجلس از منابع قانون‌گذاری محسوب می‌شوند، بهائیان را درزمره‌ی مرتدین که تحت حمایت قانون نیستند قرار می‌دهند. یکی از این مراجع، آیت‌الله روح‌الله خمینی است که برای جرم ارتداد حکم اعدام تعیین کرده است و اعلام کرده که یک مسلمان نباید به جرم کشتن مرتد اعدام شود.
قوانینی که بهائیان را از شرکت در هرگونه فعالیت در عرصه عمومی منع می‌کند به زندگی حرفه‌ای، اجتماعی و اقتصادی آن‌ها صدمات سنگینی زده است. بلا فاصله پس از پیروزی انقلاب، وزارت کار جمهوری اسلامی دستور داد که افراد وابسته به «فرق منحرف» و یا اعضاء سازمان‌هایی که به زعم مسلمین پیرو«مکاتب الحادی»‌اند و یا در اساس‌نامه خود وحی و ادیان توحیدی را نفی می‌کنند باید از همه مشاغل دولتی برکنار شوند. از طرف دیگر ضرورت اعلام مذهب، در درخواست‌نامه‌ها، فرم‌ها و مدارک رسمی، آزادی بهائیان را جداً محدود کرده و آن‌ها را از فرصت‌های موجود درهمه‌ی ابعاد زندگی خصوصی از جمله ازدواج، طلاق، ارث، راه‌یابی به دانشگاه وانجام سفر محروم می‌نماید.
در عمل از سال هزار و سیصد و پنجاه و هشت تا کنون هزاران بهائی شغل، مقرری و حقوق بازنشستگی، اموال، کسب و کار و بالاخره امکان تحصیل را از دست داده‌اند. مقامات جمهوری اسلامی با انحلال تشکیلات بهائیان، آن‌ها را از حق گردهم‌آیی، انتخاب و اداره مؤسسات دینی خود در سطح منطقه‌ای و ملی محروم کرده‌اند. پس از وقوع انقلاب اسلامی حداقل دویست بهائی اعدام شده و تعداد زیادی از آنها زندانی و تحت شکنجه و فشار قرار گرفته‌اند تا شاید از دین خود بازگشته به اجبار به اسلام بگروند. به سبب اعتراض‌های شدید بین‌المللی به آزار و سرکوب این اقلیت مذهبی غیر سیاسی و آرام ، مقامات دولت ایران در بیشتر اوقات علت اصلی فشار و اعدام بهائیان را پنهان کرده و ادعا می‌کنند که اینان به اتهاماتی نظیر «فعالیت‌های ضد انقلابی»، «حمایت از رژیم سابق»، «جاسوسی برای صهیونیسم» و «فحشا، زنا و فساد اخلاقی» محکوم و مجازات می‌شوند.
** هیئت مشاورین قاره‌ای: افرادی که با تصمیم بیت‌العدل اعظم برای دوره‌ای پنج ساله انتصاب می‌شوند و در حیطه فعالیتشان که شامل چندین کشور در یک قاره است به تشویق افراد و تحکیم جوامع بهائی می‌کوشند. مشاورین قاره‌ای در ارتباط با محافل روحانی ملی نقش مشورتی دارند.
*** محفل روحانی ملی: هیئتی متشکل از نه نفر که سالانه با رأی بهائیان بزرگسال در هر کشور انتخاب می‌شود و مسئول رسیدگی به امور جاری جامعه بهائی در آن کشور است.
**** آقایان بدیع‌الله فرید، یدالله پوستچی و ورقا تبیانیان 

تصحیح و یا تکمیل کنید