یادبود امید
زنان و مردانی که با سرگذشتشان در این صفحه آشنا می شوید امروز شهروندان شهری خاموش اند که امید نام دارد. در این شهر قربانیان جبر و ستم از یاد و خاطره حیاتی دیگر یافته اند.
این جا شهروندان را اصل، نسب، مذهب، قومیت و ملیت های گوناگون است، با کردار و پندارهای گوناگون و گاه متضاد. اما پیوندشان را درامید انسانیت و حقوق طبیعی شان قوام می بخشد. دلیل اشتراکشان در شهروندی این است که هر کدام یک روز به بیداد و نامردمی از حق حیات محروم شده اند. و آن روزکه سرنوشتی به تباهی کشیده می شد، زندگی خانواده ای متلاشی می گردید و دردی توصیف ناپذیر بر آنان تحمیل می شد، این همه را جهان دورادور نظاره می کرد.
سید رضا طباطبایی…
آقای طباطبایی کارمند سی ساله و دارای مدرک دانشگاهی در رشته حسابداری بود. ۳۰ خرداد ماه ۱۳۸۸ در خیابان آذربایجان بود که گلوله پاسداران در سرش نشست.
نسرین (فرشته) کعبی…
در سقز پرستار بود. معتقد بود بیمارستان وظیفه دارد خدماتش را، بدون تبعیض به همه بیماران ارائه کند، حتی به "ضدانقلابیون."
اقبال مرادی…
آقای مرادی در بیشتر از یک دهه پایانی عمر خود به فعالیتهای حقوق بشری از جمله انتشار اخبار و نامه نگاری با سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشری به عنوان فعالیتی تاثیرگذارتر از فعالیت و مبارزات مسلحانه باور پیدا کرده بود و در این راه با سازمانهای سیاسی و حقوقبشری همکاری میکرد.